آ ل ب و م

موسیقی و دیگر هیچ

بایگانی‌های ماهانه: ژانویه 2016

½4 – Steven Wilson

Steven Wilson - Header

بردیا برجسته نژاد: تا به امروز و در طی این ده سال آنقدر در این وبلاگ از استیون ویلسون گفته‌ام* که هم خواندنش در مقدمه‌ی این پست برای شما خسته کننده است و هم نوشتنش برای من تکراری. استیون ویلسون، ستاره‌ی بی‌بدیل آسمان موسیقی پراگرسیو راک حال حاضر دنیا، هنرمند 48 ساله‌ی انگلیسی، مغز متفکر گروه‌ها و پروژه‌های «پورکوپاین تری»، «نو-من»، «بلکفیلد»، «استورم کوروژن»، «بیس کامیونین» و «آی ای ام»، چند سالی است که فعالیتهای گروهی و پروژه‌های متفرقه‌ی خود را متوقف یا کمرنگ کرده و بیشتر وقتش را اختصاص به فعالیت تحت عنوان استیون ویلسون داده است. این را هم بدانید که او در سال گذشته از جشنواره‌ی موسیقی پراگرسیو راک لندن بخاطر خدماتش به این ژانر موسیقی، لقب «سلطان پراگ راک» را دریافت کرده است.

*فعالیت‌های انفرادی استیون ویلسون در وبلاگ آ‌ل‌ب‌و‌م:

  • نوشته‌ی کوتاهی برای آلبوم «دست نمی‌تواند پاک کند» (+)
  • نوشته‌ی کوتاهی برای آلبوم «زاغکی که از خواندن سر باز زد و داستان‌های دیگر» (+)
  • نوشته‌ی بلندی در مورد آلبوم «زاغکی که از خواندن سر باز زد و داستان‌های دیگر» (+)
  • نوشته‌ی کوتاهی برای آلبوم «زیبایی برای غرق شدن» (+)
  • نوشته‌ی بلندی در خصوص آلبوم «زیبایی برای غرق شدن » (+)
  • نوشته‌ای در خصوص کنسرت استیون ویلسون در بروکسل (+)

 

Steven Wilson – 4 ½

پنج نه! فقط چهار و نیم!

پنجمین آلبوم استودیویی استیون ویلسون با عنوان «4 ½» در تاریخ 22 ژانویه 2016، به فاصله‌ی یازده ماه از اثر قبلی، «دست نمی‌تواند پاک کند»، منتشر شد. پنجمین آلبوم او در اصل چندان هم پنجمین آلبوم او نیست! دلیل اول آنکه این آلبوم بر خلاف گذشته که آلبومها همه مدت زمانی در حدود یک ساعت داشتند، فقط 37 دقیقه است. دوم آنکه به جز یک آهنگ که اجرای مجدد یکی از آهنگی پورکوپاین تری است، آهنگهای دیگر این آلبوم در گذشته و برای دو آلبوم قبلی ساخته شده‌اند که بنا به دلایلی ویلسون از انتشارشان در آن زمان خودداری کرده است. سوم و از همه مهمتر اینکه نام این آلبوم «چهار و نیم» است! یعنی اثری بعد از آلبوم چهارم و قبل از آلبوم پنجم! این آلبوم تنها شش ترک دارد. تهیه کننده‌ی آن استیون ویلسون و لیبلی که آن را منتشر کرده «کی‌اسکوپ» است («کی‌اسکوپ»، لیبل مستقل ضبط آثار موسیقی پراگرسیو راک، یکی از زیر مجموعه‌های اسنپر میوزیک است و استیون ویلسون یکی از موسسین اصلی آن بشمار می‌آید)

Steven Wilson 4

جا مانده، اما پر قدرت

بنظر می‌رسد که ویلسون چندان طاقت دوری از پیشخوان مغازه‌ها را ندارد! همیشه باید در سال یکی دو تا آلبوم به بازار بیایند که ویلسون نقش مهمی در آنها بازی کرده‌ است. این بار ویلسون به خودش کمی استراحت داده و اثری را منتشر کرده که زحمت چندانی برایش نداشته است! فقط کافی بوده که سری به آثار از قبل ساخته و بعداً منتشر نشده بزند و چندتایی را انتخاب و در نهایت منتشر کند. ویلسون همیشه و در همه‌ی سالها حضور دارد و حس حضور دائمی او بعد از گذشت چندین سال، همچنان هیجان انگیز و جذاب است.

Steven-Wilson-2016آلبوم با «کتاب پشیمانی‌های من» آغاز می‌شود. آهنگی که ساخت آن اواخر سال 2013 آغاز و در نهایت در ژوئن 2015 در مونترال ضبط و در استودیوی شخصی ویلسون واقع در هرتفوردشایر انگلستان نهایی شده است. ویلسون آرام است. موسیقی در پس زمینه هر از گاهی خودش را به در و دیوار می‌زند، اما ویلسون آرام و خونسرد شروع می‌کند، ادامه می‌دهد و آهنگ را به سر انجام می‌رساند. این اثر از امضاهای ویلسون لبریز است! آهنگی که از پنجه کشیدن‌های گیتار در نواختن ریف‌ها را در خود دارد تا سیرکی از سازهای گوناگون که به نوبت سولو نوازی خود را اجرا می‌کنند و به کناری می‌روند. اما درخشان‌ترین‌شان عشق بازی نیک بگز با بیس گیتار است که هر جایی که سرک می‌کشد، ارزش آهنگ را چند برابر می‌کند. این یک آهنگ نه و نیم دقیقه‌ای است که آلبوم با آن آغاز می‌شود، و بعد از پشت سر گذاشتن چهار آهنگ، دوباره به یک آهنگ نه و نیم دقیقه‌ای دیگر می‌رسد.

دومین ترک، «سال طاعون» نام دارد. این آهنگ بین سال‌های 2012 و 2013 و در زمان تهیه‌ی آلبوم «زاغکی که از خواندن سر باز زد» ساخته و ضبط شده است. آهنگی اینسترومنتال (بدون کلام) که با فضا سازی سینتی سایزر آغاز می‌شود و گیتار آکوستیک در آن فرمانروایی می‌کند. در این آهنگ حضور آدام هولزمن، نوازنده‌ی چیره‌دست پیانو و انواع و اقسام ارگ‌های گوناگون، به زیبایی حس ‌می‌شود. هولزمن در این آلبوم علاوه بر پیانو، نوازنده‌ی چهار ساز کلاویه‌ای دیگر نیز است: ورلیتزر (پیانوی الکتریکی که توسط رادولف ورلیتزر اختراع شده و بین سال‌های 54 تا 84 تولید می‌شده است)، هاموند (ارگ الکتریکی که مخترعش لارنز هاموند بوده و بین سال‌های 35 تا 75 ساخته می‌شده)، مینی‌موگ (سینتی سایزر مونوفونیک آنالوگی که توسط رابرت موگ اختراع شده و بین سال‌های 70 تا 81 عرضه می‌شده) و رودز (پیانوی الکتریکی که توسط هرولد رودز در سال 1946 اختراع شده است). در این آهنگ توجه کنید به آوای ممتدی که در پس زمینه‌ی رقص گیتار آکوستیک شنیده می‌شود. در ابتدا شبیه ویالن بنظر می‌رسد. اما اگر کمی دقت کنید، متوجه می‌شوید که این آدام هولزمن است که ارگ مخصوصش را به بازی گرفته است. گیتار آکوستیک در این آهنگ مانند یک پر است، که از پرنده‌ای در حال پرواز جدا شده، سوار بر صدای ارگ هولزمن شده و در زمان شروع آهنگ سوم، «خوشحالی 3»، به زمین می‌نشیند.

Steven Wilson 5ویلسون سومین آهنگ، «خوشحالی 3»، را در سال 2003 نوشته و در خلال ضبط آلبوم «دست نمی‌تواند پاک کند»، در سپتامبر 2014، آن را ضبط کرده است. با وجود آنکه این آهنگ به نوعی به ترک قبل چسبیده است، اما شکنندگی و سبکی آن را ندارد. ویلسون کمی قاطع و در بعضی قسمت‌ها کمی عصبی به نظر می‎رسد! با وجود سولوی کوتاه مدت گیتار الکترونیک، فرمان در این آهنگ به دست پیانو است. این آهنگ بیشتر حال و هوای بلکفیلد را تداعی می‌کند و شاید پاپ ترین ترک این آلبوم باشد.

چهارمین آهنگ «بارانِ یکشنبه شروع شد» نام دارد که در زمان ساخت آلبوم «دست نمی‌تواند پاک کند» ضبط شده است. یک آهنگ استثنایی و شاخص که فضای مرموز و کاملاً اکسپرمینتالی دارد. تغییرات سریع در ملودی و تمپوی آن، باعث شده که این کوتاه‌ترین ترک آلبوم اثر طولانی مدتی را بر شنوده بگذارد. اما عجیب‌ترین ترک آلبوم، «ورمیلیون‌کُر» است. آهنگی که قسمتی از آن در سال 2013 ساخته شده و در نهایتاً در ژوئن 2015 تمام و در اکتبر همان سال ضبط شده است. انگار که در وسط جنگل آتشی برپا کرده‌اند و سازها به دور آن در حال رقص و چرخش باشند. یک ملودی و ریتم کاملا ساده و مشخص، بارها و بارها توسط سازهای گوناگون، به صورت سولو و به شکل گروهی، اجرا و بازنوازی می‌شود و در آن بین هر کدام از این سازها نیز بخشی را مخصوص به خود ایمپرووایز می‌کنند. این آهنگ دیوانه و دیوانه کننده است! جشن حیرت انگیزی از سازها به دور آتشی که شنونده را به مرکز دایره کشیده و در آن می‌سوزانند! «ورمیلیون کُر» یکی از آثار استثنایی ویلسون تا به امروز است که توانسته تمام فضا سازی‌اش را در مدت زمان 5 دقیقه به سرانجام برساند.

آخرین ترک آلبوم «از من متنفر نباش» معروف است. یکی از بهترین آهنگهای آلبوم «رویاهای احمقانه»، محصول سال 1999 گروه «پورکوپاین تری». اول بگذارید کمی از نسخه‌ی سال 1999 بگویم. «از من متنفر نباش» ششمین ترک آلبوم «رویاهای احمقانه» است. آهنگی که با خلصه‌ی سنگین گیتار الکتریک و در فضایی که سینتی سایزر برای آن تدارک دیده آغاز می‌شود. لیریکس آهنگ سرخورده و غمگین است. ویلسون با التماس می‌خواند «از من متنفر نباش. من مانند تو ویژه نیستم. من خسته و تنها هستم. با من نجنگ. می‌دانم که هیچوقت برایت مهم نبوده. می‌توانم هر از گاهی به تو زنگ بزنم؟». جادوی آهنگ زمانی آغاز می‌شود که بیس گیتار چادر را بر پا می‌کند و تئو تراویس، اول با فلوت شما را تجزیه و بعد با ساکسیفون ترکیبتان می‌کند! آهنگ بعد از چند فراز نشیب و چند سولوی گیتار الکتریک، بعد از هشت و نیم دقیقه به پایان می‌رسد.

Steven Wilson 3

اما حکایت «از من متنفر نباش» در نسخه‌ی سال 2016 آلبوم «چهار و نیم» کمی متفاوت است. آهنگ با همان گیتار و سینتی سایزر، اما با تنظیم متفاوتی، آغاز می‌شود. ویلسون همچنان ناله کنان به پیش می‌رود تا به کُر آهنگ می‌رسد. اما اینبار دیگر از التماس‌های ویلسون خبری نیست! بلکه این نینت طایب، یکی از مشهورترین چهره‌های هنر در اسرائیل، است که نه التماس، بلکه با اعتراض فریاد «از من متنفر نباش» را سر می‌دهد. این اولین بار است که ویلسون از حضور یک خواننده‌ی مهمان، تا این اندازه پررنگ، در آثار انفرادی‌اش استفاده می‌کند. پیش از این او چندین بار از خوانندگان مهمان، خیلی کمرنگ و نامحسوس، استفاده کرده بود. بعنوان مثال در اولین آلبومش، «شورشیان» محصول 2006، خواننده ایرلندی کلودا سیموندز در یکی از آهنگها حضور دارد و یا همین خانم نینت طایب در آلبوم قبلی، «دست نمی‌تواند پاک کند»، در دو ترک حاضر شده که آنقدر همه چیز شلوغ و پررنگ است که صدای او رنگ می‌بازد. اما در اینجا صدای اوست که به رو می‌آید و ویلسون در پس زمینه باقی می‌ماند. جادوی آهنگ نیز تفاوت فاحشی با قبل دارد. بیس گیتار اینجا هم چتر خود را بر پا می‌کند، اما انگار تئو تراویس فلوتش را جا گذاشته است! او به کناری می‌ایستد و میدان را در اختیار آدام هولزمن و ارگ مخصوصش می‎‌گذارد که اول دانه‌ها را بپاشد، تا بعد از آن او با ساکسیفون وارد شود و همه را در خود غرق کند. این قسمت اینسترومنتال آهنگ نسبت به نسخه‌ی اصل یک دقیقه طولانی‌تر است. این آهنگ با مدت زمان نه و نیم دقیقه، بعنوان اختتامیه‌ی آلبوم، تبدیل می‌شود به یک سورپرایز جذاب و هیجان انگیز برای طرفداران قدیمی این هنرمند که مدتهاست آثار او را دنبال می‌کنند.

بله! استیون ویلسون در کمتر از یک سال آلبوم جدیدی را منتشر کرده است. اما به جرات می‌توان گفت که هیچ وقت نمی‌توان ویلسون را جزو آن دسته از هنرمندانی دانست که سعی می‌کنند با انتشار بی‌دلیل دموها و نسخه‌ی خاک گرفته‌ی خود، پول طرفداران‌شان را بالا بکشند! ویلسون لبریز از حرف است. پر از ملودی و موسیقی و مملو از فضاهای انحصاری و خاص و اختصاصی خودش. او در این آلبوم آثار جا مانده‌‌ی اخیرش را به اشتراک گذاشته، آثاری که با وجود آنکه جا مانده‌اند اما هر کدام قدرت و زیبایی خاص خود را به رخ می‌کشند. او طرفدارانش را از شنیدن آثار ضبط شده اما منتشر نشده‌اش محروم نمی‌کند و این آلبوم نیز زیبا، تحسین‌برانگیز و ارزشمند از آب در آمده است. باید در جواب او که می‌گوید «از من متنفر نباش» بگوییم که «دوستت داریم لعنتی! حتی اگر مدام و پشت سر هم آلبوم منتشر کنی!»

David Bowie – Blackstar

david-bowie-love-is-lost-a-gambiarra

بردیا برجسته نژاد: خودت را آماده کرده‌ای تا در مورد آخرین اثر هنرمندی که یکی از شاخص‌ترین چهره‌های موسیقی حال حاضر دنیاست چیزی بنویسی، در مورد آخرین اثر اسطوره‌ای که نزدیک به دو دهه از عمرت را طرفدار محکم و سفت و سختش بوده‌ای، آنقدر خودت را در برابرش کوچک دیده‌ای که چندین روز فقط بخوانی و گوش کنی و بگردی و آلبوم را بالا و پایین کنی تا شاید شهامت نوشتن چند خطی را بدست آوری، و بعد، با خبر شوی که چند ساعت پیش، دو روز پس از تاریخ رسمی انتشار آلبوم، یعنی دو روز پس از تولد 69 سالگی‌اش، در جدال با سرطان کبد مغلوب شده و از دنیای ما رفته است، و اینکه ندانی این پارگراف لعنتی را که شروع کرده‌ای، چطور باید تمامش کنی.

بیایید فرض را بر این بگذاریم که دیوید بوئی، گرگ موسیقی و زیگی استارداست افسانه‌ای، همچنان زنده است و اینطور تصور کنیم که او در سن 69 سالگی، پس از 54 سال فعالیت هنری، بازنشسته شده و یک گوشه‌ی آرامی پیدا کرده، لم داده و استراحت می‌کند.

1914

1914

از واقعیت تا روز بعد

از سال 2003 که دیوید بوئی آلبوم «واقعیت» را منتشر کرد، تا ده سال هیچ کار جدیدی از او شنیده نشد. سکته‌ی قلبی او در سال 2004 او را خانه‌نشین کرد و حتی پاپاراتزی‌ها هم فقط زندگی معمولی، بدون برگزاری تور، بدون میل به کار جدید را گزارش می‌کردند. همه می‌گفتند که بوئی بدون آنکه اعلام عمومی کند، خود را بازنشسته کرده و دیگر قرار نیست از او اثر تازه‌ای بشنویم. تا اینکه در تاریخ هشتم ژانویه سال 2013، همزمان با تولد 66 سالگی بوئی، آهنگ «حالا ما کجا هستیم؟» بعنوان اولین سینگل از آلبومی که دو ماه بعد از آن منتشر شد، طرفداران این هنرمند را ذوق زده و دنیای موسیقی را غافلگیر کرد. آلبوم «روز بعد» توانست بوئی را بعد از 20 سال دوباره به صدر جدول انگلستان بازگرداند، نقدهای مثبت را تصاحب و جوایز گوناگون را درو کند و نام بوئی را دوباره سر زبان‌ها بیاندازد. بوئی برگشته بود! با اقتدار کامل! (این آلبوم پیش از این در فهرست بهترین آلبوم‌های سال 2013 از نگاه این وبلاگ (+) معرفی شده است).

david-bowie

تولد یک ستاره‌ی سیاه

دیوید بوئی کمی پس از انتشار آلبوم «روز بعد» نوشتن آهنگها را برای آلبوم بعدی خود آغاز کرد و در نهایت اواسط سال 2014 برای ضبط آن وارد استودیو شد. دو آهنگ از این آلبوم، «سو (یا در فصلی از جنایت)» و «افسوس که او یک فاحشه بود»، که در استودیوی خانگی او بصورت دمو ضبط شده بود، در تاریخ هفدهم نوامبر 2014 در قالب وینیل منتشر شد و یک روز پس از آن آهنگ «سو» در مجموعه‌ای حاوی سه سی‌دی با عنوان «هیچ چیز تغییر نکرده»، که بهترین‌های دیوید بوئی را شامل می‌شد، بعنوان اولین ترک در اولین سی‌دی قرار گرفت. طبق اظهار تونی ویسکانتی، تهیه کننده‌ای که از سال 1969 تا به حال با دیوید بوئی همکاری داشته، دیوید بوئی از آلبوم سال 2015 «کندریک لمار» (رپری که سال گذشته بسیار مورد توجه قرار گرفت)، همچنین از آثار گروه الکترونیک اسکاتلندی «بوردز آو کانادا» و گروه اکسپریمنتال تریپ هاپ آمریکایی «دث گریپس»، برای ساخت این اثر الهام گرفته است. طرح روی جلد آلبوم نیز، که شامل یک ستاره‌ی بزرگ سیاه رنگ در پس زمینه‌ی سفید، به همراه 5 ستاره‌ی نصفه و نیمه در پایین، است تداعی کننده‌ی نام آلبوم و نام هنرمند می‌باشد (دقت کنید به ستاره‌های پایین که به شکلی حروف واژه‌ی Bowie را تداعی می‌کنند)

davidbowiebanner

در نهایت «ستاره‌ی سیاه»، بیست و پنجمین آلبوم دیوید بوئی، هنرمند انگلیسی و یکی از شاخص‌ترین چهره‌های آرت راک و اکسپریمنتال تاریخ موسیقی، در تاریخ هشتم ژانویه 2016، درست سه سال پس از انتشار آلبوم قبلی و همزمان با تولد 69 سالگی‌اش منتشر شد. این اثر با استقبال فراوان طرفداران و منتقدین مواجه شد. اِکسکلیم در خصوص این آلبوم ‌می‌نویسد «اثری بی‎بدیل از هنرمندی که نشان داده نه تنها در گذشته باقی نمانده است، بلکه از زمان جلو میزند و دیگران را به دنبال خود می‌کشد» و نیویورک تایمز می‌گوید «اثری پر از احساس، مرموز، ساختار یافته و بالاتر از همه، اثری که کاملاً تعمدی هیچ قصدی در رفع انتظارات طرفداران و ایستگاه‌های رادیویی ندارد». متاکریتیک امتیاز 86 از 100 را به آن داده، پیچفورک 8.5 از 10 و گاردین، ایندیپندنت، ان‌ام‌ای، کیو، آل‌میوزیک و رولینگ استون نیز امتیاز 4 از 5 را برای آن در نظر گرفته‌اند. و این چنین است که «ستاره‌ی سیاه» تبدیل شد به اولین اثر مهم و شاید یکی از مهمترین آلبومهای منتشر شده در سال 2016.

به بالا نگاه کن! من در بهشت هستم

David-Bowie-00s-david-bowie-37030347-900-900باید به احترام دیوید بوئی از جا برخیزیم و تعظیم بلند و بالایی را نثارش کنیم. یک نگاه به اسطوره‌های قدیمی، در هر ژانر و هر فاز و هر مکتب بیاندازید، از مارک نافلر و باب دیلن گرفته تا نیل یانگ و نیل دایموند، از پل مک کارتنی و میک جگر تا آیرون میدن و مگادث، چند نفرشان را می‌شناسید که همچنان درخشش 30 سالگی خود را تا پس از 60 سالگی حفظ کرده باشند؟ چند نفرشان توانسته‌اند با حفظ طرفداران قدیمی خود، همچنان مخاطبین جدیدی را جذب خود کنند؟ چند نفرشان را می‌شناسید که در آستانه‌ی 70 سالگی همچنان دست به کارهای جدید و نوآوری در آثارشان بزنند؟ دیوید بوئی را به واقع می‌توان اسطوره‌ی موسیقی اکسپرمینتال (تجربی) دانست که با جدیدترین آلبومش باز هم دست به تجربه‌ای تازه زده است. هیچ دو آلبوم بوئی شبیه یکدیگر نیست. او همیشه از کلیشه‌ای شدن فاصله گرفته، با اینکه همیشه در اوج بوده، اما هر بار روی نوک قله‌ی متفاوتی ایستاده است. و حالا او در آخرین آلبوم، از ناحیه‌ی امن آلبوم قبلی خود خارج شده و با استفاده از خمیرمایه‌ی موسیقی جز و بکار گیری ساکسیفون به عنوان ساز اصلی، فضای آوانگاردی را از موسیقی تلفیقی جز و آرت راک خلق کرده که نظیرش را در هیچکدام از آثار قبلی‎‌اش نمی‌توان یافت.

آلبوم با «ستاره‌ی سیاه» آغاز می‌شود. طولانی‌ترین آهنگ این مجموعه با مدت زمان تقریبی 10 دقیقه. اینکه این آهنگ یک شروع غافلگیر کننده و حیرت انگیز است تا بفهمیم قرار است با چه چیزی مواجه شویم به کنار، جذاب‌ترین قسمت را آنجایی تجربه می‌کنیم که همه چیز به ناگهان تغییر می‌کند و موسیقی از فضای اکسپریمنتال و آوانگارد خود خارج می‌شود و سوئیچ می‌کند روی حالتی پاپ‌تر که کمی در خود بلوز و سوئینگ دارد (در زمان تقریبی 4:40) و بوئی به سن و سالش اشاره می‌کند: «روح یک متر از جایش بلند و خارج شد. شخص دیگری جای او را گرفت و شجاعانه گریست. من یک ستاره‌ی سیاه‌ام». «ستاره‌ی سیاه‌« درخشان‌ترین ستاره‌ی این آلبوم است. حالا که می‌دانیم بوئی دیگر در بین ما نیست، شنیدن این افکار از زبان او تکان‌دهنده است. تونی ویسکانتی، تهیه‌ کننده‌ی آلبوم، می‌گوید اکثر ترانه‌های این آلبوم از به بن‌بست رسیدن برای رهایی از سرطان یک سال و نیمه‌ی بوئی و آمادگی برای فرارسیدن مرگش سرچشمه گرفته و بوئی این آلبوم را آخرین هدیه به طرفدارانش و به نوعی خداحافظی از آنها در نظر گرفته است.

20130924bowieعنوان آهنگ دوم، «افسوس که او یک فاحشه بود»، به نمایشنامه‌ای از جان فورد اشاره دارد که آن را در قرن 17 میلادی نوشته است. پیش از اینکه این آهنگ در این آلبوم شنیده شود، در هفدهم نوامبر 2014 در یک مجموعه‌ی دو آهنگه، به همراه ترک چهارم آلبوم، «سو (یا در فصلی از جنایت)» بصورت دمو و در قالب وینیل، منتشر شده بود. این دو نسخه تفاوتهای فاحشی با یکدیگر دارند. اول آنکه آوای ساکسیفون دانی مک‌کسلین، موزیسین جز و نوازنده‌ی چیره دست سازهای بادی، در این آهنگ جایگزین ساکسیفونی که در نسخه‌ی دمو توسط بوئی نواخته شده بود، شده است. دوم آنکه تنظیم و میکس آهنگ به شکل قابل توجهی تفاوت کرده و سوم، مدت زمان آهنگ در حدود نیم دقیقه کاهش یافته است. فضا سازی این آهنگ عجیب و مرموز است. ساکسیفونی که جادو می‌کند و فضایی از موسیقی جز که با تمپوی یکنواخت به پیش می‌رود و صدای تغییر یافته‌ی ‌بوئی که گویی در این فضا ناله سر می‌کند.

در «لازاروس» ورق بر می‌گردد و بوئی با آرت راک شروع می‌کند و در نهایت باز به سمت همان آوانگارد جز می‌رود. لیریکس این آهنگ، حالا که می‌دانیم بوئی از بین ما رفته است، می‌تواند منقلب‌تان کند. او اینگونه آغاز می‌کند «به این بالا نگاه کن، من در بهشت هستم. زخمهایی دارم که دیده نمی‌شوند، ماجرایی دارم که از دست نمی‌رود، حالا دیگر همه من را می‌شناسند» این شاید صریح‌ترین آهنگ این آلبوم باشد که نشان می‌دهد بوئی از رفتن زود هنگام خود با خبر بوده است. «لازاروس» همچنین آخرین سینگل منتشر شده‌ی این هنرمند بشمار می‌آید. این آهنگ و ویدئوی آن که توسط یوهان رنک ساخته شده، به نوعی نوشته‌ی سنگ قبر بوئی برای استقبال از مرگش می‌باشد.

Bowie-Vuitton

«سو (یا در فصلی از جنایت)» که پیش از این در سال 2014، هم در قالب یک وینیل، و هم در مجموعه‌ای متشکل از سه سی‌دی، شامل بهترین‌های بوئی با عنوان «هیچ چیز تغییر نکرده»، منتشر شده بود، نیز تغییرات قابل توجهی نسبت به نسخه‌ی دمو داشته است. اول آنکه در این آهنگ نیز ساکسیفون دانی مک‌کسلین جایگزین اجرای دموی دیوید بوئی شده است. دوم آنکه مدت زمان آهنگ به نصف کاهش یافته و از فضای ایمپرووایز گونه‌ی آهنگ کاسته شده است. سوم آنکه تنظیم آهنگ به کل دگرگون شده و موسیقی ارکسترال جز بسیار پررنگ نسخه‌ی دمو، رنگ و بوی راک به خود گرفته است.

imagesاگر آهنگ اول آلبوم را کنار بگذاریم، بی‌شک ساختار شکن‌ترین آهنگ آلبوم «دختره عاشق من است» خواهد بود. صدای بوئی با مخاطب شوخی می‌کند! انگار که همه چیز برای سر به سر شنونده گذاشتن طراحی شده است. لیریکس این آهنگ قابل فهم نیست! آنقدر کنایه و استعاره در آن بکار گرفته شده که نمی‌توان تصویر مشخصی از منظور بوئی برداشت کرد. او مدام تکرار می‌کند «دوشنبه کدام گوری رفته است؟» بدون آنکه منظورش را کسی متوجه شود. گفته می‌شود که این آهنگ با الهام گیری از زبان عامیانه‌ی پولاری نوشته شده است (زبانی عجیب و غریب و ترکیبی از ایتالیایی، فرانسوی، مدیترانه‌ای، رومانیایی، اصطلاحات عامیانه‌ی لندن و چندین چیز دیگر که بیشتر مورد استفاده‌ی فاحشه‌ها و همجنس‌بازهای انگلیسی بوده است).

در «روزهای دلار» و «نمی‌توانم همه چیز را رها کنم»، دو آهنگ پایانی آلبوم، در اولی فضای بیشتری به گیتار آکوستیک و در دومی به گیتار الکتریک داده شده است. با این وجود همچنان سولوی ساکسیفون در «روزهای دلار» یکی از درخشتان‌ترین لحظات حضور این ساز در کل آلبوم است.

دیوید بوئی، در آخرین اثرش، «ستاره‌ی سیاه»، با وفاداری به استایل قدیمی خود، چیزی را خلق کرده که کاملاً نو، خاص، تازه و جدید می‌نماید. او مانند همیشه نشان می‌دهد که هیچ واهمه‌ای از فهمیده نشدن ندارد و تلاشی برای ساخت آن چیزی که گوش مخاطب با آن آشناست نمی‌کند. به راستی که هیچکس نمی‌توان به اندازه‌ دیوید بوئی، دیوید بوئی باشه و همین امر باعث می‌شود که نام او تا ابد مانند یک ستاره، البته نه سیاه، در آسمان موسیقی بدرخشد.

بهترین‌های 2015 – رضا اموری

بردیا برجسته نژاد: امسال وبلاگ «آل‌ب‌و‌م» با دو پدیده‌ی تازه همراه بود که هر دو ریشه در برنامه‌ی ارتباطی تلگرام داشت. ابتدا گروه و سپس کانال Album Now. کانال که حکایت خود را دارد، اما در گروه تلگرام بصورت هفتگی ژانرها و موضوعات گوناگون به طور دسته جمعی مورد بررسی قرار می‌گیرد و دور هم خوش می‌شنویم و خوش می‌گذرد. در طول این مدت چهار دوست عزیز بنده را در مدیریت، انتخاب موضوعات، پیشبرد بحث‌ها و کنترل گروه یاری کرده‌اند که بدون کمکشان تداوم بقای گروه ممکن نبود. از این چهار نفر خواستم که هر کدام سه آلبوم برتر سال 2015 خود را معرفی و در موردشان چند خطی بنویسند تا علاوه بر سلیقه‌ی یک شخص، نظر چهار نفر دیگر که هر کدام دنیایی از معلومات و سلیقه و ذوق هستند را نیز در اختیار داشته باشیم. این چهار نفر عبارتند از:

رضا اموری / محمد امین کمیجانی / حامد صمدی / مسعود سربندی

آلبوم‌های مد نظر هر کدام در چهار پست جداگانه و بصورت همزمان منتشر شده است که می‌توانید با کلیک روی نام هر کدام سه آلبوم برترشان را جویا شوید.

.

رضا اموری: آلبوم‌های منتشر شده در سال 2015 را مرور می‌کنیم تا ببینیم در سالی که سپری کردیم در دنیای وسیع موسیقی چه گذشت و آیا انتظارات برآورده شد یا خیر؟ لازم به ذکر است که هیچ ترتیبی در برتری آلبوم‌های نام برده شده وجود ندارد.

.

Leprous – The Congregation

LeprousThe Congregation  نام چهارمین آلبوم رسمی بند پراگرسیو راک / متال Leprous اهل نروژ است که امسال در تاریخ 25 ماه می منتشر شد. آلبوم در فضای پراگرسیو ساخته شده و بخش عمده‌ی آن در استودیویی در سوئد ضبط شده است. جالب است که بدانید کارهای میکس این آلبوم توسط Jens Bogren انجام شده است. کسی که همکاری‌های بسیار زیادی با بندهای مطرح موسیقی مثل اوپث, کاتاتونیا و پارادایز لاست را در کارنامه‌ی خود دارد. آلبوم در مجموع دارای 12 قطعه هست که اکثراً توسط لید سینگر بند, آینار سولبرگ نوشته شده است. مطمئنا با اولین بار گوش دادن به آلبوم متوجه خواهید شد که با پروژه عظیمی رو به رو هستید و می‌توانید ساعت‌ها از پراگرسیو با طعم سوئدی لذت ببرید.

بهترین قطعه آلبوم از نظر نویسنده:  The Flood

.

Apocalyptica-  Shadowmaker

17 Apocalyptica - Shadowmakerانتظار پنج ساله طرفداران Apocalyptica  بالاخره امسال به پایان رسید و این بند خوش ذوق فنلاندی امسال هشتمین آلبوم رسمی خود را منتشر کرد. آلبوم همچنان در سبک سیمفونیک متال می‌باشد. به نظر می‌رسد گروه به هر حال ریتم و ضربان خود را پیدا کرده و در این چند سال اخیر در نقطه اوج پختگی و موفقیت تجاری به سر می‌برد. پختگی‌ای که به راحتی می‌توان اثر آن را در آلبوم آخر گروه مشاهده کرد. آلبومی که به نظر می‌رسد تمام تلاش خود را کرده تا قشر شنودگانش را وسیع تر از پیش کند و از حالت تک بعدی یک بند فقط اینسترومنتال خارج شود. به نظر می‌رسد تا حدود قابل توجهی نیز موفق بوده است. در اکثر قطعات این آلبوم صدای Franky Perez شنیده می‌شود. به طوریکه فقط سه قطعه از کل آلبوم بی کلام است و دیگر از آن سولو های ویرانگر ویلون سل خبری نیست. ولی با تمام این حرف‌ها این آلبوم بدون شک بهترین کار ارائه شده توسط این بند می‌باشد .

بهترین قطعه از نظر نویسنده: Riot Lights

.

Steven Wilson – Hand. Cannot. Erase

22 Steven Wilson - Hand. Cannot. Eraseلیست بهترین آلبوم های سال بدون حضور نام استیون ویلسون یا یکی از پروژه‌هایش بی‌معناست! جناب ویلسون امسال هم هواداران را ناامید نکرد و آلبومی تحت عنوان Hand. Cannot. Erase  به بازار موسیقی عرضه کرد. این آلبوم, چهارمین آلبوم رسمی از پروژه شخصی استیون ویلسون محسوب می‌شود. مثل همیشه شاهد آلبومی پراگرسیو با رگه‌هایی از موسیقی الکترونیک هستیم. ویلسون در مصاحبه‌ای اعلام کرد موسیقی این آلبوم شدیدا تحت تاثیر The Dreaming (آلبومی از کیت بوش) ساخته شده است. همچنین اعلام کرد که این آلبوم از مقدار جز بودنش کاسته شده و کمی از آن فضا دورتر شده  است. به نظر می‌رسد که با یک آلبوم مفهومی (Concept Album) طرف باشیم. آلبومی که از دید یک زن روایت می‌شود که در شهری بزرگ در آپارتمانش می‌میرد و بعد از گذشت 3 سال هنوز کسی متوجه مرگش نشده و دوستان و اقوامش هم دلتنگ او نمی‌شوند. به هر حال آلبوم توانست نظر منتقدین را به سوی خود جلب کند و از اکثر منتقدین و وبسایت ها نمره قبولی بگیرد که انتظاری کم تر از این هم از ویلسون نمیرفت .

بهترین قطعه از نظر نویسنده : Ancestral

بهترین‌های 2015 – حامد صمدی

بردیا برجسته نژاد: امسال وبلاگ «آل‌ب‌و‌م» با دو پدیده‌ی تازه همراه بود که هر دو ریشه در برنامه‌ی ارتباطی تلگرام داشت. ابتدا گروه و سپس کانال Album Now. کانال که حکایت خود را دارد، اما در گروه تلگرام بصورت هفتگی ژانرها و موضوعات گوناگون به طور دسته جمعی مورد بررسی قرار می‌گیرد و دور هم خوش می‌شنویم و خوش می‌گذرد. در طول این مدت چهار دوست عزیز بنده را در مدیریت، انتخاب موضوعات، پیشبرد بحث‌ها و کنترل گروه یاری کرده‌اند که بدون کمکشان تداوم بقای گروه ممکن نبود. از این چهار نفر خواستم که هر کدام سه آلبوم برتر سال 2015 خود را معرفی و در موردشان چند خطی بنویسند تا علاوه بر سلیقه‌ی یک شخص، نظر چهار نفر دیگر که هر کدام دنیایی از معلومات و سلیقه و ذوق هستند را نیز در اختیار داشته باشیم. این چهار نفر عبارتند از:

رضا اموری / محمد امین کمیجانی / حامد صمدی / مسعود سربندی

آلبوم‌های مد نظر هر کدام در چهار پست جداگانه و بصورت همزمان منتشر شده است که می‌توانید با کلیک روی نام هر کدام سه آلبوم برترشان را جویا شوید.

 .

حامد صمدی:

 .

Chris Isaak – First Comes the Night

Chris Isaak - First Comes The Nightچند روز قبل در این فکر بودم که آیا میتوان کریس آیزاک را دوست نداشت؟  چگونه می‌شود وقتی در ناخودآگاه لحظات بیشتر ما بوده و هست. در رومانتیک ترین و شیرین ترین لحظات زندگی. بلافاصله اپیزود 15 از فصل دوم سریال فرندز را برای چندمین بار مرور کردم جایی که راس و ریچل زیر آسمان پر ستاره با نوای آهنگ Wicked Game به هم رسیدند. امسال هم کریس آیزاک با آلبوم جدیدش زمینه دیگری برای خلق یا یادآوری چنین لحظاتی به ما هدیه کرده است. معطل نکنید! معشوقتان را به شامی رمانتیک دعوت کنید و با نور شمع و آهنگ Kiss Me Like a Stranger به استقبالش بروید. اصلا بگذارید کل آلبوم شب زیبای شما را بسازد. اجازه بدهید آهنگهای First Comes The Night و Reverie هم در کنار لحظات دلپذیرتان پخش شوند. مطمئنم یک شب به یاد ماندنی برای شما رقم خواهد خورد. آیزاک امسال هم با انرژی مثبت به خانه‌های شما آمده تا دوباره آرامش و عشق را به ارمغان بیاورد.

.

W.A.S.P – Golgotha

06 W.A.S.P. - Golgothaهنوز سه هفته از انتشار آلبوم وسپ (Golgotha) نگذشته بود که با خبر شدم دوستی در داخل کشور با کاور اینسترومنتال گروه‌های بزرگ، می‌خواهد کنسرت برگزار کند و در صفحه اینستاگرامش درباره بهترین سولوگیتارهایی که طرفدارانش شنیده بودند نظرسنجی کرده است، بلکه در کنسرت آینده آنها را لحاظ کند. از روی کنجکاوی پاسخها را چند روز متوالی چک کردم و به نکته جالبی برخوردم که آهنگ (Miss You) از آلبوم جدید وسپ طرفداران زیادی دارد. این شد که کنجکاو شدم تا این آهنگ و سپس کل آلبوم را مرور کنم. اولین آهنگی که شنیدم طبیعتا (Miss You) بود که مرا بی‌اختیار یاد بهترین دوران موسیقی متال در دهه هشتاد و نود می‌انداخت. ناله‌هایی که از گیتار برمی‌خواست در هماهنگی کامل با ترانه و کوبش متبحرانه درامز که اجازه نشستن به من نمیداد. کاش بر روی کاور آلبوم جمله ایستاده گوش بدهید درج می‌شد! چه حیف که Mike Dupke درامر گروه بعد از انتشار آلبوم، جداییش را اعلام کرد و چه خوب که با خاطره خوشی که از خود به جای گذاشت، رفت. همین تک آهنگ کافی بود برای من که آلبوم متال سال را انتخاب کنم. با گوش دادن به باقی آهنگها اول از همه به درامر (حالا دیگر سابق) گروه ارادت بیشتری پیدا خواهید کرد مخصوصا با آهنگ (Last Runaway). در آهنگ (Golgotha) دم مسیحایی به کمک بلکی لالس آمده آسمانی می‌خواند و می‌زند. در آهنگهای (Slaves of the New World Order) و (Scream) بازهم کارهای خوب دیگری می‌شنوید. حرفهایی که در ترانه‌ها زده نمی‌شود را در تکنوازی‌های بینظیر آلبوم جستجو کنید.

.

Breaking Benjamin – Dark Before Dawn

15 Breaking Benjamin - Dark Before Dawnبالاخره بعد از شش سال وقفه انتظارها به پایان رسید و آلبوم جدید گروه Breaking Benjamin با ترکیبی جدید به نام Dark Before Dawn به بازار آمد. در این شش سالی که گذشت, پس از بیماری بنجامین برنلی همگان گمان می‌کردند عمر این گروه پست گرانج آمریکایی به انتها رسیده است، ولی بنجامین با نبوغ خاص خود دوباره نشان داد که به این سادگی‌ها پا پس نخواهد کشید. آلبوم جدید به سبک آلبوم‌های گذشته گروه ساخته شده و به سرعت در رتبه اول Billboard 200 قرار گرفت. پس از اخراج دو عضو اصلی, در این آلبوم بیسیست و گیتاریست جدید جایگزین شده‌اند و صدای قدرتمند خود را در آلبوم به عنوان خواننده دوم به رخ طرفداران کشیده‌اند. نکته جالب اینجاست که برخلاف روال قبلی که بنجامین خود در لیریکس آهنگها اثر مستقیم داشت، بالاخره شعر یکی از دوازده آهنگ (Dark) توسط Jasen Rauch (گیتاریست تازه وارد گروه) سروده شده است. سرآمد آهنگهای آلبوم بی‌شک Failure است که به همان سبک و سیاق همیشگی گروه اجرا شده است. همین که با اینهمه مشکلات، افتی در کارهای گروه بنجامین رخ نداده موفقیتی بزرگ است و چه اشکالی دارد تا وقتی مخاطبین سبک کاری او را می‌پسندند همان کارهای همیشگی را از او بشنویم. اما متفاوت ترین آهنگ آلبوم بی‌شک Ashes of Eden است جایی که برخلاف انتظار آهنگی نسبتا آرام با مضمونی عاشقانه را می‌شنویم.

بهترین‌های 2015 – محمد امین کمیجانی

بردیا برجسته نژاد: امسال وبلاگ «آل‌ب‌و‌م» با دو پدیده‌ی تازه همراه بود که هر دو ریشه در برنامه‌ی ارتباطی تلگرام داشت. ابتدا گروه و سپس کانال Album Now. کانال که حکایت خود را دارد، اما در گروه تلگرام بصورت هفتگی ژانرها و موضوعات گوناگون به طور دسته جمعی مورد بررسی قرار می‌گیرد و دور هم خوش می‌شنویم و خوش می‌گذرد. در طول این مدت چهار دوست عزیز بنده را در مدیریت، انتخاب موضوعات، پیشبرد بحث‌ها و کنترل گروه یاری کرده‌اند که بدون کمکشان تداوم بقای گروه ممکن نبود. از این چهار نفر خواستم که هر کدام سه آلبوم برتر سال 2015 خود را معرفی و در موردشان چند خطی بنویسند تا علاوه بر سلیقه‌ی یک شخص، نظر چهار نفر دیگر که هر کدام دنیایی از معلومات و سلیقه و ذوق هستند را نیز در اختیار داشته باشیم. این چهار نفر عبارتند از:

رضا اموری / محمد امین کمیجانی / حامد صمدی / مسعود سربندی

آلبوم‌های مد نظر هر کدام در چهار پست جداگانه و بصورت همزمان منتشر شده است که می‌توانید با کلیک روی نام هر کدام سه آلبوم برترشان را جویا شوید.

 .

محمد امین کمیجانی: از میان آلبوم‌هایی منتشر شده در سال 2015 که گوش داده‌ا‌م سه آلبوم را انتخاب کرده‌ام . اسمشان را «سه آلبوم برتر سال» نمی‌گذارم. چرا که برای حلّاجی‌شان در ذهنم به زمان بیشتری نیاز دارم. اسمشان را «سه آلبوم توجّه‌برانگیزتر امسال» می‌گذارم.

 .

Max Richter – Sleep

Maxسکوت فرامی‌خواندمان. شاید برای تفسیری بر صوت. نت‌هایی ثابت، مینیمال و تکرارشونده ما رابه درون خود فرومی‌کشند: جهان آلبوم.

آلبوم «خواب» کاری‌ست در ژانر «مدرن کلاسیک» از مکس ریشتر که از نیمه‌شب تا هشت صبح در استودیوی رادیو BBC3 «بی‌وقفه» ضبط شده و در گینس،ثبت رکورد کرده است. آلبوم اصلی دقیقاً هشت ساعته‌ست، زمان کافی خواب انسان. سکوت فرامی‌خواندمان. آرامش اصواتِ «خواب» آرامش‌‍‌بخش نیست، ترسناکند چون سکوتشان ما را یاد خوابی ابدی می‌اندازد. یاد زمانهای از دست رفته، یاد مرگ.

نام قطعات برای درک آلبوم راهگشا هستند: رویا، کومولونیمبوس (همان ابرهای حجیم تیره‌ی پرپشت باران‌زا)، مسیر، اسم چه کسی نوشته شده بر آب، الگوها، بازگشت، فضا26، رویا2، صورت فلکی، آنترونوپی، کاسیوپیا (نام صورتی فلکی)، اگر این راه را آمده بودی، رویا 0 (تا پایان روز) و .. به عنوان نمونه سه قطعه با نام«فضا» داریم. هر سه‌شان امبینت‌اند و فضاسازی صرف و بی‌وزن. یا چهار قطعه «رویا» داریم؛ آکوردهایی با بسامدی ثابت و گاهی نوای ویولن روی‌شان. دو«مسیر» که هر دو همراه با آوای خانمی‌ همراه است. برخی نامها با اعدادی نامتوالی تکرار می‌شوند: رویا یک، دو، یازده، نوزده و صفر. قطعات آلبوم «خواب» انگار موزه‌ای هستند از گذشته‌ی اصوات؛ مانند آسمان شب که تاریخ کیهان است و نه اکنون آن. نور هر ستاره پس از سالیان به ما رسیده و شاید دیگر (آن ستاره) وجود نداشته باشد؛ اینجا هم اصوات از گذشته رسیده‌اند. تکرار مینیمال یک آکورد ساده‌ی پیانو (مثلا در قطعه‌ی رویا1) به سیگنال‌هایی می‌ماند در حال رفت و آمد. این شاید همان جادوی خواب است: سیالیت، فرار، سادگی و سکون. صداهای تکرارشونده بسامد‌‌ند. بسامدها زمان را تعریف و تحریف می‌کنند. این آلبوم تعریف موسیقایی زمان است، شاید.

ریشتر خود می‌گوید: «دوست داشتم همیشه اگر میان آهنگی به خواب رفتم پس از بیدار شدن بدانم کجای قطعه‌ام! فرمِ «واریاسیون» بهترین راه حل برای دست یافتن به این روحِ پیوستگی‌‌ست.» از این ‌‌دید، آلبوم «خواب» (به قول منتقدی) می‌تواند یادآور «واریاسیون‌های گلدبرگ» باخ باشد. هیچ تضادی در فرم اثر نیست، همه شبیه به هم. ولی آن‌چه که جذبمان می‌کند «بافت» است. بافتی جادویی چون سیاهچاله ما را به درون خود می‌کشد.

ریشتر برای این آلبوم از یک عصب‌شناس امریکایی جهت شناخت چرخه‌های درک و دریافت انسان هنگام خواب مشاوره گرفته است. اصواتِ پیش‌زمینه‌ی آلبوم، با توجه به هر مرحله از چرخه‌های خواب طراحی شده‌اند. خواب موج-کوتاه (یکی از چرخه‌های ذهن هنگام خواب) با الگوهای صوتی تکرارشونده و فرکانس‌های پایین القا شده‌ است.

«خواب» آلبومی ا‌ست هشت ساعته، با قطعاتی ظاهراً مشابه و ساکن. تجربه‌‌اش را نمی‌توان وصف کرد. توده‌ ابر عظیمی‌ست که برای ساعاتی بر زمین فرو می‌آید، فضای خانه‌تان را در بر می‌گیرد، و دوباره به بالا می‌رود. بعد از شنیدن این آلبوم است که درمیابیم مسئله‌ی هنرِ موسیقی سکوت‌های آن است و زمان درستِ استفاده از اصوات به جای سکوت. اصواتِ درست، سکوت را تفسیر می‌کنند و معنا می‌دهند.

.

kamasiKamasi Washington – Epic

«حماسه» یک جمع‎بندی‌ست بر (بیش از) یک قرنی که از عمر موسیقی جز می‌گذرد و از سوی دیگر یک پیش‌ قراول برای تداوم راه. صدای مایلز دیویس، جان کولترین، چارلز مینگس و خیلی‌های دیگر را میشنویم، امّا حاصل کار، کاراکتر خاص خودش را دارد. «کاماسی واشنگتن» از ترکیبِ سازی ثابت استفاده نمی‌کند و درهر قطعه به سازی مجال خودنمایی می‌دهد. همین انتخابِ سازهاست که ما را به سبک‌ها و دوره‌های مختلف تاریخ جز می‌برد: فانکی، اسپیریچوال جز،هارد باپ، فیوژن، قطعات بی‌کلام، قطعات باکلام. این جنون سیراب‌نشدنی «حماسه» است.

«حماسه» فوران صوت است. تلاشی نیست برای کنترل حجم سازها و رنگ‌ها. بلکه تلاش شده تا آنجا که می‌توانند به ملات صوتی آلبوم اضافه کنند و این یک اسرافکاری نیست؛ یک ادای دین است به تاریخ جز. صدای وحشی و جیغ کشیدن های ساکسفنِ «کاماسی واشنگتن» 32 ساله را از یاد نخواهید برد. «حماسه» آلبومی‌ست قدرتمند، سریع، حجیم که به واسطه‌ی زمان سه ساعته‌‌اش تجربه‌ی دشواری‌ست برای شنیدن، و نیازمند تمرکز روی خود موسیقی. کاری نیست که پشت فرمان لذّت تمام را ازآن ببرید.

زندگی یک رنگین‌پوست محصول جبر و تبعیض است. تبعیض یعنی رندوم دیده شدن. موسیقی‌اش هم راوی یک برخورد رندوم است. یادآور یک به ‌هم ‌ریختگی‌ست، یک انتخاب تصادفی؛ نظامی که خود با آن بزرگ شده. تنها نخ تسبیح این آلبوم سه ساعته، صدای کُر بیست نفره‌‌اش است. صدایی حماسی که در همه‌ی‌ آلبوم حضور دارد، یک حضور حس نشده. این روح غالب آلبوم است.

«حماسه» تلاشی‌ست دیوانه‌واربرای پاسداشت یک میراث. میراث یک نژاد ستم‌کشیده: «موسیقی جز».

.

SufjanSufjan Stevens – Carrie and Lowell

در زندگی گاهی اتّفاقاتی می‌افتد شبیه گم‌شدن چند صفحه از میان یک رمان. نمی‌دانی چه رخ داد. اثرش را می‌بینی. نمی‌دانی چرا رخ داد. تنهایی در برابر آن توده‌ی تاریک.

«کری»، مادر آقای سوفیان استیونز حالش خوب نیست. الکلی و افسرده‌ ‌است و در یک‌ سالگیِ آقای سوفیان استیونز خانواده‌ را رها می‌کند و می‌‍رود و با مردی به نام «لول»ازدواج می‌کند. برخلاف انتظار، لول مرد مهربانی ا‌ست. او حلقه‌ی ارتباط میان مادر و فرزند می‌شود و محبت را از سوفیان دریغ نمی‌کند، تا آنجا که در تهیّه‌ی این آلبوم نیز با او همکاری می‌کند.

ترانه‌های استیونز ساده، رازورز، تغزّلی و قصّه‌گو هستند! او از خاطرات تلخش با مادری شیزوفرِن، و خاطرات شیرین اندکش در روزهای تعطیلی (مثل چهارم جولای) با کری و لول می‌گوید. قطعه‌ها آرامند. آرامش، چیزی‌که مادر باید به فرزند یک ساله‌‌اش می‌داد و سوفیان از آن بی‎بهره بود. قطعه‎‌ها ملایم‌اند، انگار کسی در اتاق کناری خواب باشد. سوفیان  با صدایی آرام،  پذیرا، مهربان و زنانه می‌خواند، مبادا که بیدار کندش. آهنگ‌ها مثل لالایی‌هایی تلخ هستند، سازِ غالبْ گیتار. گیتارِ اکوستیک، پیانو و پیش‌زمینه‌ی الکترونیک، فضایی پاستورال می‌سازند، مثل بوی خاک خیس باغچه‌ی خانه‌ی مادری.

استیونز از فضای حجیم الکترونیکای آلبوم پیشش فاصله‌ی زیادی گرفته و به فضای پالوده‌ی قصّه‌گوی این آلبوم رسیده است. آلبومی یادآور فولک تلخ و شخصی «نیک دریک». «کری و لول» یک خودزندگینامه‌ است؛ از یک‌سالگی سوفیان تا بعد از مرگ مادرش. تماشای عکس‌هایی به غایت شخصی از یک آلبوم خانوادگی زردشده و خاک‌خورده.

آلبوم را پشت فرمان هم می‌توانید گوش کنید، در یک روز ابری یا جادّه‌ای ملس!

· منابع نزد نگارنده موجود است.

· لینک صفحه‌ی فیسبوک نویسنده (+)