مطلبی رو که در این پست میخونین توسط جناب صالح موسوی نوشته و برای من جهت قرار گرفتن توی وبلاگ ایمیل شده. از ایشون بابت این نوشته فوق العاده جامع و کامل تشکر میکنم. هر سئوال و یا نظری هم که دارین مطمئنا خود ایشون تو بخش کامنت پاسخگو هستن. تاکید میکنم ، حوصله کنین و این نوشته طولانی و زیبا رو تا انتها بخونین. ارزشش رو داره.

استوانهی شکلنمایِ روزهایِ مدرن
تمام روزهایمان در شهر میگذرد و چه محکومیتی است تماشای تصاویر احشاء و امعاء یک شهر، آن هم بیموسیقی! چه بارها که در صندلی ماشین خود فرورفته و از پنجره به فضای شهر نگاه کردهایم و یا در پیادهرو یقهی پالتوی ضخیممان را بالا داده و حس کردهایم، تصاویری که از شهر میبینیم، به مانند فیلمی است که موسیقی متن ندارد. پس قطعهای موسیقی آرزو کردهایم تا این کمبود را پر کند.
از هر دیدگاه، شهر مفهومی چندوجهی و پیچیده دارد. در غرب، هنرمندان قرنهاست که با آن درگیرند و بر تاثیر آن بر روان انسان تامل میکنند. (توجه کنید به چگونگی حضور پاریس و لندن در آثار هنرمندان رشتههای مختلف ساکن در این دو شهر). تصاویر شهر، حتی بیشتر از تصاویر ضبطشده در ناخودآگاه انسان مدرن، ذهن او را تحت تاثیر قرار میدهد و میتواند موضوعی بکر و مستقیمی برای هنرها باشد… در هنرها، چه ادبیات و چه دیگر هنرها، شهر یکی از قهرمانها و شخصیتهای اصلی است. (توجه کنید به فیلم متروپولیس فریتز لانگ، یا حضور پاریس در رمان سرخ و سیاه استاندال و بینهایت مثال دیگر…)
اما شهر چه حضوری در موسیقی دارد؟ یقینا فضای زندگی هنرمندان بر روی آثار آنها حضوری غیرمستقیم و همیشگی دارد، اما چند گروه میشناسید که تنها به مسالهی شهر پرداخته باشند؟ سئوال دیگر بررسی وضع بغرنج ما «تازه به مدرنیتهرسیدهها» و در این مورد خاص در مواجه با پدیدهای نوظهور به نام شهر است و همچنین ابراز افسوس از این فقدان که فضای هنری ما از تمام این تاثیرات به کل مبراست… اما تصمیم دارم که برای رخدادن گشایشی شاید، همه را به شنیدن یک گروه زیرزمینی غریب فرانسوی به نام Amesoeurs دعوت کنم، مگر نحوهی تاثیر یک پدیدهی مستقیم اجتماعی مانند شهر را بر موسیقی بسنجیم.
این گروه، با موسیقی به شدت ژانرگریز و رهاشدهاش که مابین فضای Black Metal, Post-Punk/Shoegaze و حتی Hard Rock Progressive قرار میگیرد، در سال 2004 با حضور مغز موزونی به نام Neige و شاعرهی خوشصدایی به نام Audrey Sylvain و با همراهی Winterhalter و Fursy Teyssier در فرانسه شکل میگیرد. گروه در مانیفست خود، هدف خود را نشاندادن سیاهی شهرنشینی اعلام میکند و اولین Extended play (EP) خود را با نام Ruines Humaines (ویرانهی انسانی) در سال 2006 منتشر میکند. اثر در فضای محدود تبلیغاتی خود، مورد توجه واقع میشود و در نهایت، در سال 2009 آلبوم Amesoeurs به عنوان اولین و ظاهرا آخرین اثر گروه عرضه میشود.
اینجا آنچه برایم ارجح است، بررسی فضای موسیقایی اثر است که از دید من، به نحو عجیبی با گمگشتگی روزمره ناشی از شهرنشینی همخوانی دارد. لذا بررسی متن قطعات مقدم بر نحوهی کارکرد سازها، رویکرد من خواهد بود و آهنگ به آهنگ آلبوم را از این دیدگاه بررسی خواهم کرد.
آغاز کار با Gas In Veins چه شروع تحسینبرانگیزی است! «بنزین در سیاهرگها»، بدون هیچ کلام اضافی… در باب ترکیب سازها بحث زیادی ندارم، اما بدون شک این قطعه با عبور از حضور آشفته و دلهرهآور انفرادی bass و سپس ریتم حزنآور rock، که در نهایت در غرقشدن در ازدحام و پرشدهگی black metal جان میسپارد، به روز و سرانجام آن میماند. انگار که از دید چشمانِ خدایِ شهر، آغاز حرکت و در نهایت درهمفرورفتن حشرهوار ماشینها در خیابانها، آن هم در دور تند، روایت میشود؛ مثل تصویر متحرک حرکت خون در رگها.
آشفتگی که به یاد آورده شد، کمی حرکت لازم است. در این زمان به Les Ruches Malades نیاز خواهید داشت. انگار که از راهبندان صبحگاهی چند ساعتهای رها شدهاید و بر تن فلزی ماشینتان شلاق فرو میآورید، تا سریعتر بتازد… پنجرهها را پایین داده و اجازه میدهید که بازدم ششهای سیاه شهر، وجودتان را انباشته کند… و ناگهان سیر تصاویر خانهها که از دو سمت به عقب میگریزند، مبهوتتان میکند… «کندوهای بیمار» روایت چنین فضایی است.
Dans la vie que je mène
Chaque jour se ressemble
Et guêpe parmi guêpes,
J’ai offert mes ailes
Aux bons plaisirs des reines imbéciles.
در حیاتی که به دنبالش میدوم
هر روز شبیه روز پیشین است،
و حس زنبوری را دارم که در میان میلیونها زنبور دیگر،
بالهای پروازش را وقف میکند،
وقفِ لذتهایِ خوشِ ملکههای نفرینشده [شهر].
Heurt یا کوبش اثری است به معنای مطلق black metal که گوشدادن به فریاد سازها در آن و حضور صدای Audrey، به درک لحظهای حضور درخت سپیدتن پرطراوتی میماند که در میان دولاین یک بزرگراه راهبندآمده روییده است و میدرخشد.
و اما Recueillement یا «غور»، که به اعتقاد من عصارهی نگاه گروه است به مفهوم شهر… فریادهایی که در این قطعه میبارد، صدای Neige (برف) است… نکتهی مهم در باب آهنگ، فضای پرتضادی است که بین کلام و به نوعی موسیقی برقرار شده است. موسیقی به نوعی مسکر و با توجه به ریتمی که در پیش میگیرد، حتی شعفآور است(!)، اما کلام به راه دیگری میرود و این ترکیب دقیقا همانی است که در شهر مییابیم و باعث میشود تا به این مصنوع فرانکنشتاینی، متمایل شویم و به آن وفادار بمانیم.
Sois sage, ô ma douleur, et-tiens toi plus tranquille.
Tu réclamas le soir; il descend; le voici:
Une atmosphère obscure enveloppe la ville,
Aux uns portant la paix, aux autres le souci.
آه ای رنجهای من! عاقل باش! آرام بگیر!
تو همه روز شب را میخواندی… حال بنگر! روز رفته است:
جوی تاریک شهر را احاطه کرده است،
همان تاریکی که از راهی به آرامش میرسد و از دیگری به اضطراب.
میدانم که فضای زیادی ندارم برای اشغال، از این رو خلاصه میکنم؛ Faux Semblants (تظاهر) که حدیث محوشدن است در آغوش شبانهی شب؛ قطعهی شماره شش با آن اعداد مرموزش، برچسب ناگهانی است که از نمیدانم کدام تصویر آزاردهنده خلق شده است؛ Trouble (Éveils Infâmes) (آشفتگی، بیداری شوم)؛ Vidéo Girl که به نوعی رمانتیک ویژهی حضور مرموز خود Audrey است و به کشف لحظهای و دلبستن به چهرهای و سپس گمکردن او میماند در شلوغی ازدحامی در شهر؛ La Reine Trayeuse (ملکهی شیرده) که اشاره دارد به شیرسیاهی که از پستانهای شهر به کام مردمان میریزد و آنان را گرم و مست نگه میدارد؛ و Amesoeurs که یقینا محبوبترین قطعهی گروه است. نحوهی آغاز آهنگ و تکرار ملودی تا لحظهای که صدای Audrey به آن اضافه میشود، تاثیر معجزهمانندی دارد.
Vivant seule, loin de tout,
Dressée sur les toits du monde,
Je garde toujours un œil sur toi
Lorsque la nuit enserre la ville,
Que se meurent les espérances.
تنهازیستن، به دور از همه
ایستاده بر سقف آسمانها،
همواره چشمی به تو خواهم داشت
تا لحظهای که شب، شهر را به چنگ میگیرد
که تمام امیدها را در خود میفشرد.
بعد این همه ادیسهوار در شهر گشتن، در نهایت کمی آرامش؛ به طعمی که نامِ نیکِ Au Crepuscule De Nos Reves «تا فلق رویاهایمان» دارد. به این میماند، که شبانهی شهر در انتهای راه خود، به طلوعی نو رسیده است و سرخی بر فراز شهر گسترده شده است. شبِ شهر که آرامش داد و در عین از حیات تهی ساخت باید کوچ کند و از پسِ او، روز آغاز خواهد شد. شهر از خواب برخواهد خواست تا رویاهایمان باز طلوع و سپس غروب کنند. (crépuscule ایهام دارد؛ هم میتواند شفق باشد و هم فلق)… شهری که وجودش گوارا و گرم است… به سان قیری که هم میسوزاند و هم گرمی میبخشد؛ که کندویی است بیمار که در آن میلیونها زنبور، چنان در هم میلولند تا فرصت نکنند به تنهایی خود بیاندیشند و به سیاهی پستانهای ملکهها تن دهند و شهد تاریک آنان را به جان بپذیرند.
پروژهی گروه Amesoeurs به دلیل آنچه تفاوت دیدگاههای اعضا در رابطهی با آینده گروه اعلام شده، ناتمام رها مانده است، اما اعضای گروه، هر یک پروژههای شخصی خود را با نامهای Alcest و Les Discret ادامه میدهند… که هر یک در فضای خود قابل بررسی خواهد بود.
پ.ن : لینک دانلود تنها آلبوم این گروه رو براتون میذارم که نوشته زیبای آقای صالح موسوی رو تکمیل کنه
دانلود آلبوم Amesoeurs از Amesoeurs – لینک Mediafire
دانلود آلبوم Amesoeurs از Amesoeurs – لینک Hotfile
دوستداشتن:
دوست داشتن در حال بارگذاری...