آ ل ب و م

موسیقی و دیگر هیچ

بایگانی‌های ماهانه: فوریه 2012

Josef Van Wissem and Jim Jarmusch – Concerning the Entrance into Eternity

بردیا برجسته نژاد: لوت یک ساز زهی قدیمی اروپایی ست. ریشه اش از همان عود می آید و به شکلی می توان آن را جد بزرگ گیتار نامید. لوت یکی از سازهای اصلی ژانر باروک است که در چند قرن پیش در اروپا رواج بسیاری داشت. این روزها تنها استفاده ای که از این ساز می شود همان اجرای آثار قدیمی ست و کمتر می توان رد آن را در موسیقی روز دنیا یافت. جوزف ون ویزم یک مینی مالیست مشهور آلمانی و نوازندهء لوت است. در دو دههء اخیر ون ویزم آثار حیرت انگیزی از خود به جا گذاشته. نوازندگی او نوع منحصر بفردی از بداهه نوازی ست که رویکردی انتزاعی و مینیمال به موسیقی کلاسیک و باروک قرن هفدهم دارد. او تبحر ویژه و خاصی در پالیندروم (واروخوانی) دارد که وقتی بداهه نوازی را به آن اضافه می کند اثر خلق شده و ذهنی که پشت آن قرار گرفته باور نکردی بنظر می رسد. اجازه بدهید کمی بیشتر از پالیندروم صحبت کنم.

پالیندروم به کلمه، جمله، عدد، موسیقی یا هر چیزی گفته می شود و وقتی از هر دو طرف آن را بخوانید نتیجه یکسانی حاصل خواهد شد. بعنوان مثال کلماتی نظیر Radar،  Levelو Madam یا جملاتی مانند Dammit, I’m Mad یا A Santa Lived as a Devil at NASA را از هر دو طرف بخوانید به یک نتیجه می رسید. حالا در موسیقی می توانید نمونه هایی را پیدا کنید که اگر آن را از انتها به ابتدا گوش کنید همان نتیجه اصلی را حاصل می شود. نظیر آن را می توان در کارهای موتزارت، اپرای لولو، کارهای رابرت سیمپسون و ریتم کاسکارا در موسیقی کوبایی پیدا کرد. ون ویزم همین کار را با لوت می کند. آهنگها را از انتها به ابتدا می نویسد و از ابتدا به انتها اجرا می کند و نتیجه چیز یکسانی از آب در می آید.

برای ون ویزم موسیقی و ساز لوت آنقدر جدی ست که در هاروارد در مورد آن سخنرانی می کند و از طرف گالری ملی لندن مامور می شود تا یک قطعهء موسیقی برای تابلوی سفیران اثر هانس هالبین بسازد. همچنین در سابقه هنری او می توان همکاری با جیمز بلک شاو (جانور و اعجوبهء جوان انگلیسی که یکی از مشهورترین نوازنده های گیتار 12 سیمی حال حاضر دنیاست) و کایجی هاینو (یک دیوانه و مینی مالیست ژاپنی که علاقهء ویژه اش ایجاد تحول در موسیقی تجربی و بداهه نوازی های عجیب و غریب – مخصوصا پرکاشن – است) اما دلیل اصلی نوشتن این پست انتشار جدیدترین آلبوم او با عنوان Concerning the Entrance into Eternity و همکاری اش با کارگردان مشهور و صاحب نام آمریکایی، جیم جارموش است.

جارموش را می توان مشهورترین کارگردان سینمای مستقل دانست. ساخت فیلم هایی نظیر قطار اسرارآمیز، قهوه و سیگار، مرد مرده و روح سگ: سلوک سامورایی را بگذراید در کنار فیلمنامه نویسی، بازیگری، تهیه کنندگی، تدوین و البته چیزی که برای ما اهمیت دارد: موسیقی. چندان نمی توان حرکت های خاص و ویژه ای را در سابقهء موسیقیایی او پیدا کرد. نوازندگی کیبورد برای مدت زمانی کوتاه برای گروه The Del-Byzanteens در دهه 80 و ساخت ورژن جدیدی از آهنگ Blue Orchid از White Stripes شاخص ترین آنهاست. و حالا جارموش برای دومین بار و برای خلق یک آلبوم در کنار جوزف ون ویزم قرار گرفته است (در سال 2011 جارموش برای یکی از آهنگهای آلبوم سولوی ون ویزم – The Joy That Never Ends  – گیتار زده است)

شما اینبار هم با یک موسیقی کاملا ساده و مینیمال طرف هستید. نوای دل انگیز لوت را چنان با تاکید بر نوت ها می شنوید که انگار ون ویزم بعد از هر آهنگ مجبور می شود لاشهء لوت را کنار گذاشته و لوت جدیدی را برای آهنگ بعد در اختیار بگیرد. حضور جارموش، با آنکه در پروسه ساخت پررنگ بوده، در اجرای آهنگها کمتر شنیده می شود. باید کمی دقت کرد! در آهنگ آغازین، Apokatastasis ، جارموش نقش بازتاب ون ویزم را ایفا می کند. در آهنگ Concerning the Entrance into Eternity جارموش را می شنوید که هرجا ون ویزم به زیر می رود، خودش را رو می اندازد. در آهنگ میانی، Continuation of the Last Judgement، در میان چرخش تکرار گونهء ون ویزم، جارموش با گیتار الکتریک وارد می شود و فضای اثر را به کل تغییر می دهد. حتما حدس زده اید که همینطور که پیش می روید اثر جارموش در آهنگها پررنگ تر و شفاف تر می شود به طوری که در انتهای آخرین آهنگ صدای جارموش را می شنوید که شعری از St. John of the Cross (قدیس اسپانیایی) را دکلمه می کند.

در این آلبوم ون ویزم و جارموش کاملا روح یکپارچه ای هستند که چشمانش را بسته و انگشتانش را روی ساز حرکت می دهد. شما با اثری به معنای واقعی مینیمال طرف هستید که به سادگی اجرا می شود و با پیچیدگی به دورتان می چرخد. شما در تله افتاده اید! تله ای که شوخی بنظر می رسد، اما وقتی دور شما پیچید و گرفتارتان کرد، می فهمید که ساعتهاست اسیرش شده اید و از اسارتتان لذت برده اید. اگر موسیقی خلوت و ساده و تکرار های مکرر موسیقی مینیمال و Drone را می پسندید، این آلبوم را از دست ندهید.

Sinead O’Connor – How About I Be Me (And You Be You)?i

بردیا برجسته نژاد: موهایش را از ته کوتاه کرده بود، چیزی که برای زمان خودش ساختار شکنی به حساب می آمد. با آن چشمان زیبا و پر از اشک، با آن نگاه خیره به دوربین Nothing Compares 2 U را می خواند، و اینگونه شد که توانست چارتها، رادیوها، تلویزیون ها، قلبها و دنیا را فتح کند. شینـــِد اوکانــِــر با همین آهنگ (آهنگی که در اصل یکی از آثار ناشناخته و گمنام Prince بود که تا قبل از باخوانی اوکانر کسی به آن توجهی نداشت) بدل به یکی از چهره های جاودانهء تاریخ موسیقی شد. اسمش را می توانید در تمامی چارتها بواسطه همین آهنگ پیدا کنید: برترین آهنگهای تاریخ مجله رولینگ استونز، غمگین ترین آهنگهای تاریخ، آهنگهای برتر دهه 90، برترین آهنگهای تاریخ بیلبورد، بهترین آهنگها برای قلبهای شکسته و کسب شماره 1 در 18 چارت مختلف.

اولین آلبوم اوکانر در سال 1987 با نام The Lion and the Cobra در حالی ضبط و منتشر شد که او 20 ساله و حامله بود. آلبوم توانست با فروش 2.5 میلیون نسخه موفقیت بزرگی برای یک هنرمند تازه کار به شمار برود. با این وجود این دومین آلبوم او در سال 1990 با نام I Do Not Want What I Haven’t Got بود که توانست با آهنگ Nothing Compares 2 U او را به شهرتی افسانه ای برساند. اما اوکانر بارها و بارها بواسطه جنجالهایی که به پا و رازهایی که برملا کرده محبوبیتش را به خطر انداخته است. سال 92 در یک اجرای زندهء تلویزیونی، وقتی داشت آهنگ War از باب مارلی را می خواند، آنجایی که می گوید Fight the Real Enemy، عکس پاپ ژان پل دوم، رهنر کاتولیکهای جهان، را مقابل دوربین گرفت و پاره کرد (تصویر پایین). این حرکت آنقدر برای طرفدارانش سنگین بود که باعث شد چندین کنسرت او را تحریم کنند و تا مدتها در اجراهای زنده به سمتش آشغال پرتاب کنند.

در کنار تمام نظرات عجیب و غریبش در رابطه با مذهب و جنگ و کودک آزاری، بعد از انتشار 5 آلبوم که پر از آهنگهای عاشقانه بود، در مصاحبه ای در سال 2000 اعلام کرد که در حقیقت همجنسگراست و ازدواجش فقط برای آن بوده که از اعتراف به این موضوع می ترسیده است. باز هم این ضربهء دیگری برای طرفداران هنرمندی بود که آهنگهایش را بخاطر صداقت در اجرا می پرستیدند (این را هم بدانید که البته بعد از این اعتراف اوکانر سه بار دیگر ازدواج کرد که آخری همین چند ماه پیش بود). این اعترافات او تمامی نداشت، در سال 2007 اعتراف کرد که سال 99 به دلیل ابتلا به اختلال دوقطبی یک بار خودکشی کرده است. با این وجود بی شک شیند اوکانر یکی از دوست داشتنی ترین صداها و به یادماندنی ترین چهره های تاریخ موسیقی ست که بارها توانسته در کنار تصاحب چارتها، نظر منتقدین و مردم را به خود جلب کند.

حالا پس از گذشت 5 سال از آلبوم قبلی، به تازگی نهمین آلبوم او با عنوان How About I Be Me (And You Be You)?i منتشر شده است. در یک کلام این آلبوم برای دوستاران اوکانر حیرت انگیز است! صدای او همچنان همان قدرت و نفوذ را دارد. وقتی فریاد می زند درونت به لرزش می افتد و وقتی صدایش را پایین می آورد آرامش تمام وجودت را فرا می گیرد. در این آلبوم باز هم همان عادت همیشگی اش را رعایت کرده و آخرین آهنگ را بصورت کاپلا (نوعی اجرای بدون ساز که تنها با صدای خواننده همراه است، مانند اجرای آوازهای کلیسایی) اجرا می کند. شاید اولین آهنگ آلبوم چندان چنگی به دل نزند، اما از همان دومین آهنگ تا آخر آلبوم دست و پایتان برای هر آهنگ خواهد لرزید. مخصوصا دو آهنگ Take Off Your Shoes و Queen of Denmark  . ملکهء دانمارک، آهنگی ست از جان گرنت  از اولین آلبومش در سال 2010 با همین عنوان (Queen of Denmark) . حالا اوکانر این آهنگ را با اجرا و صدای خود جان گرنت در آلبومش گذاشته و خودش فقط در نقش بک وکال ظاهر می شود. آهنگها، صدای اوکانر، در کل آلبوم آنقدر خوب است که شاید شما هم مثل من همان دفعه اول آنرا 3 بار پشت سر هم گوش کنید.

بعدنوشت: دوباره که آهنگ Queen of Denmark نسخه اصل جان گرنت را شنیدم، به نظرم صدای کسی که در آلبوم اوکانر آهنگ را می خواند با جان گرنت فرق می کند. در نتیجه مطمئن نیست که آن چیزی که در آلبوم اوکانر می شنوید همان جان گرنت باشد.

Suggestions 28

1.  فستیوال راه انداختن از آن کارهایی ست که هنرمندان وقتی خیلی مطرح می شوند به آن فکر می کنند. از قدیم فستیوال های بزرگ باب گلدوف و آزی آزبورن را به خاطر دارید. این اواخر لینکین پارک Projekt Revolution را راه انداخت، Pearl Jam و Dave Matthews Band برنامه های خاص خودشان را شروع کردند و حالا نوبت رسیده به اسطورهء موسیقی Thrash Metal یعنی Metallica. بله! 23 و 24 ژوئن در آتلانتیک سیتی، متالیکا یک فستیوال دو روزه راه انداخته با عنوان ORION و 22 گروه را هم دعوت کرده تا اجرای خاص و ویژه ای داشته باشند. اما یک چیز دیگری این فستیوال را خاص تر از آن چیزی که بنظر می رسد کرده و آن اینکه متالیکا قرار است در شب اول تمامی آلبوم سال 91 یعنی Black Album و در شب دوم تمامی آلبوم Ride The Lightning را اجرا کند. اتفاقی که تا به امروز در تاریخ فعالیت گروه بی سابقه بوده است. این را هم بدانید که در این فستیوال قرار است همه چیز پیدا شود! از Lucero که یک گروه به نسبت کانتری ست تا Modest Mouse که ایندی راک می زند. از گروه A Place to Bury Strangers که اکسپریمنتال و شوگیز است تا Arctic Monkeys که بیشتر به گاراژ راک می خورد. جای ما خالی!

2.  این سه هفته از لحاظ کنسرت برای من پر بار و جذاب بود. اول که با کنسرت گروه دوست داشتنی Comment در دانشگاه هنر شروع شد، هفتهء پیش کنسرت گروه O-Hum به رهبری شهرام شعرباف در کنسرواتوار تهران بود و فردا هم کنسرت گروه فوق العادهء Rumi به سرپرستی پدرام درخشانی ست در برج میلاد. بهمن به مدد این سه کنسرت از آن حالت دلگیرش تبدیل به یک ماه جذاب و دوست داشتنی شد.

3.  یک سری هم به سینما بزنیم. Animal Kingdom و The Ghost Writer را از دست ندهید. Midnight in Paris هم که بی نظیر است. اگر فیلم کمدی می خواهید No Strings Attached و The Change-Up و Horrible Bosses ارزش دیدن دارند. Red State و Drive آنقدر که انتظار داشتم جذاب نبودند و البته هنوز بعد از چندین روز از دیدن Melancholia متعجب و کف کرده ام!

پ.ن: بگذارید راحت باشم! می دانم شماره 1 و 2 ساجسشن نبودند (از کجا معلوم؟ شاید یک نفر که نزدیکی های آتلانتیک سیتی زندگی می کند این را بخواند و دلش بخواهد این فستیوال را برود. خب برای او این می شود ساجسشن!) این عنوان را دوست ندارم عوض کنم و البته ترجیح می دهم حرفهای پراکنده ام را هم با همین عنوان بنویسم. دستتان درد نکند که این توضیح را می پذیرید.

Armik – Casa De Amor

بردیا برجسته نژاد:آرمیک دشچی زاده، اگر نام آشنایی برای علاقه مندان موسیقی نباشد، مطمئنا نوای گیتارش بارها دل و روحشان را فتح کرده است. آوای گیتارش را در پشت صدای گوگوش و داریوش و لا به لای آهنگهای واروژان و شماعی زاده شنیده ایم. با وجود اینکه شاخص ترین کارهای قبل از انقلابش «مرا به خانه ام ببر» (با صدای داریوش و ترانهء جنتی عطایی) و «از نو» (با صدای رامش و ترانهء شهیار قنبری) بود، اما اکثر ما او را با اجرای سولو و بدون کلام «چشم من بیا منو یاری بکن» از داریوش می شناسیم. حالا او در لوس آنجلس زندگی می کند و با انتشار 25 آلبوم یکی از مطرح ترین نوازندگان گیتار فلامنکو در آمریکا به حساب می آید.

آرمیک، متولد تبریز و از یک خانوادهء ارمنی ست. در هفت سالگی از شوق موسیقی ساعت مچی گران قیمتش را با یک گیتار رنگ و رو رفته عوض کرد و نواختن را در زیر زمین خانه شان و دور از چشم مادرش آغاز نمود. مدت کوتاهی بعد شاگرد یکی از بزرگترین گیتاریستهای آن زمان ایران، مجتبی ثابتی مقدم، شد و با استعداد و پشت کاری که از خود نشان داد توانست در 12 سالگی آهنگسازی را شروع کند. او بطور جدی دنباله روی موسیقی جز بود. اما سفرش به اسپانیا در دههء هفتاد و دیدن اجرای زندهء پاکو د لوچیا زندگی هنری اش را دگرگون کرد و شیفتهء موسیقی فلامنکو شد. او با ترکیب موسیقی جز و فلامنکو و با استفاده از چاشنی موسیقی ایرانی، نوع جدیدی از موسیقی فلامنکو را پایه گذاری کرد که نظیرش را کمتر می توان جایی شنید، موسیقی منحصر بفردی که خودش عنوان جیپسی جز (Gypsy Jazz) را برای آن انتخاب کرد.

اولین آلبوم آرمیک با عنوان Magic Touch در سال 1991 منتشر شد و به تازگی جدیدترین اثرش‏ با عنوان Casa De Amor به عنوان بیست و پنجمین آلبومش روانه بازار شده است. چیزی که می شنوید برای ما موسیقی آشنایی ست. بارها نظیرش را در تلویزیون و رادیو و حتی رستوران و مکان های عمومی شنیده اید. علاقه ای خاص به موسیقی اسپانیش و فلامنکو از همان زمان که جیپسی کینگ تبدیل به یکی از پر طرفدارترین گروه های موسیقی در ایران شد، وجود داشت. حالا آرمیک، با صدای حیرت انگیز گیتار فلامنکوی خود دوباره آلبومی را خلق کرده که با وجود آنکه چیز جدیدی ندارد، اما شنیدن آهنگهایش لذت بخش است. می توانید با Tesoros عاشق شوید و با Flames هیجان زده. Golden Waves برایتان لبخند می آورد و هدیهء Serenity برای شما آرامش خواهد بود. این موسیقی آشناتر از آن چیزی ست که فکرش را می کنید. چیزی که همه جا آن را شنیده ایم و همیشه هم می توانیم از شنیدنش لذت ببریم.

پ.ن: درست است که این آلبوم تفاوت بزرگی با ژانرهای معرفی شده در این بلاگ دارد، اما همیشه صحبت از ایرانی هایی که موسیقی را در ابعاد جهانی دنبال می کنند، در جایی مانند اینجا، یک وظیفه است تا چیز دیگری.

Apollo 440 – The Future’s What It Used to Be

بردیا برجسته نژاد: دهه 90 برای مایی که تشنهء موسیقی بودیم و تازه دریچه های شناخت موسیقی از طریق شبکه های ماهواره ای به روی کشورمان باز شده بود دوران طلایی به حساب می آمد. اواخر دهه، سال 1999، وقتی برای اولین بار ویدئوی Stop the Rock از گروه انگلیسی Apollo 440 را دیدم، کم مانده بود هیجان بیش از حد باعث تمام شدنم شود! موسیقی الکترونیک آنها به شکل افسارگسیخته ای وحشی و هیجان انگیز بود. حس و حالی که پیش از آن فقط با The Prodigy، آن هم نه به این شکل، تجربه اش کرده بودم. همه چیز در آن ویدئو خشمگین بود. از سگی که تمام مدت در حال دویدن بود تا دو نفر درامری که پشت به پشت هم نشسته بودند و بر روی درامز ضربه می زدند. و این اولین آشنایی من با Apollo 440 بود (البته ممکن خیلی از شما موسیقی او را در بازی FIFA2000 شنیده باشید)

آن سال Apollo 440 سومین آلبومش را منتشر کرده بود. این گروه انگلیسی که فعالیت خود را از ابتدای دهه 90 آغاز کرد از بنیان گذاران موسیقی Big Beat بشمار می آید: نوع خاصی از موسیقی الکترونیک که بهمراه بیت های سریع و بوسیلهء لوپ های چرخشی سینتی سایزر و ترکیب با موسیقی اسید هاوس و راک هیجانی را به شنونده تزریق می کند که شاید نظیرش را با هیچ چیزی دیگری نتوانید تجربه کنید. این ژانر در همان ابتدای دهه 90 توسط بزرگانی نظیر ‏The Prodigy, Fatboy Slim, The Chemical Borthers  و البته Apollo 440 در انگلستان خلق شد. اولین آلبوم آنها با عنوان Millennium Fever در سال 1994 ترکاند! این آلبوم هم توانست چارتهای مختلف را فتح کند و هم توانست به واسطه ترکیب بی نظیر موسیقی راک و تکنو، استیج های رقص را تحت اختیار خود در آورد. اما چیزی که باعث شهرت واقعی آنها شد اجراهای Remix آنها از آهنگهای مشهور هنرمندان مشهور است. چیزی که از U2 تا تا Puff Daddy را پوشش می دهد. چهارمین آلبوم آنها با عنوان Dude Descending a Staircase در سال 2003 حرکت عظیمی بود. 18 آهنگ در دو CD به همراه تعداد زیادی نوازنده و در حدود 12 تا خواننده. و البته این آلبوم آغاز یک خواب طولانی، نه برای گروه، بلکه برای انتشار آلبوم جدید بود.

حالا بعد از گذشت 9 سال، Apollo 440 دوباره به استودیو برگشته و پنجمین آلبوم خود به اسم The Future’s What It Used To Be را منتشر کرده است. همان اولین آهنگ، Stay Frosty، کافی ست که بفهمید با چه گروهی طرف هستید! انگار نه انگار که مدتهاست آلبوم منتشر نکرده اند. اینطور که بنظر می رسد موسیقی آنها کمی از جدیت سابق فاصله گرفته و بیشتر وارد فضای همه پسند بودن شده است. همان اولین آهنگ، Stay Frosty، را می توان Apollo 440ترین آهنگ آلبوم دانست. چیزی که کمتر در آهنگهای دیگر به گوش می خورد. اما تمام آهنگها را بگذارید در دو طرف، آهنگ وسط یعنی Love is Evil می تواند مرکز ثقل آلبوم باشد. اثری راک که به تحرک شما استراحت می دهد تا از نیمه اول با  انرژی وارد نیمه دوم شوید. این آهنگ با سخنرانی مشهور تئوریسین معروف، اسلاوچ زیزک، تزئین شده. او در این سخنرانی در مورد عشق زمینی صحبت می کند که چگونه می تواند تعادل و تعامل جهان هستی را بر هم بزند! چیزی مانند این آهنگ را می توانید در آهنگ یکی مانده به آخر، Fuzzy Logic، دوباره بشنوید.

شما آنها را در استایلی جدید می شنوید، در ژانری که تکنولوژی نقش مهمی در بهبود کیفیت آن دارد. حالا 9 سال گذشته و آهنگهای با ابزار و دستگاههای جدید تمیزتر از همیشه شما را از جایتان بلند و به رقص وا می دارد.

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: