آ ل ب و م

موسیقی و دیگر هیچ

بایگانی دسته‌ها: 2011

Snow Patrol – Fallen Empire

نویسنده مهمان – مجتبی اسحاقی: گروه اسکاتلندی Snow Patrol برخلاف Coldplay و Keane با اولین آلبوم نه تنها شهرت چندانی کسب نکرد، بلکه حتی دیده هم نشد! برای آنها چهار سالی زمان لازم بود تا با سومین آلبوم استودیویی خود Final Straw مورد توجه طرفداران موسیقی ایندی و آلترناتیو قرار گیرند. با نقدهای خوبی که بر Final Straw نوشته شد و استقبال علاقه مندان این نوع تازه از موسیقی زیبا و یکدست گروه، Snow Patrol به یکی از چهره های شناخته شده ی موسیقی آلترناتیو بدل شد.

Eyes Open آلبوم بعدی یک موفقیت تمام عیار برای گروه و پاسخی مناسب به هوادارانی بود که بی صبرانه منتظر اثر جدید آنها بودند. Chasing Cars سینگل بی نظیر آلبوم در مدت زمان کوتاهی شمار قابل توجهی به تعداد طرفداران گروه افزود و فروش خیره کننده ای را برای Eyes Open به همراه اورد. سومین آلبوم استودیویی آنها،A Hundred Million Suns علارقم نقد های خوبی که دریافت کرد با استقبال چندانی از جانب طرفداران مواجه نشد. تلاش آنها برای اضافه کردن مایه های موسیقی ایندی به سبک و سیاق شناخته شده ی گروه چیزی جز یک اثر متوسط را در پی نداشت، اثری که اعتبار چندانی به پیشینه ی موسیقی Snow Patrol اضافه نکرد.

اواخر سال 2009 گروه از شروع کار بر روی آلبوم جدید خبر داد. آلبومی که آنها را وارد فضای متفاوتی خواهد کرد. فضایی که به گفته ی ناتان کانلی، گیتاریست گروه، خطی مشی جدیدی را دنبال می کند و طرفداران بایستی با ذهن باز و بدون پیش داوری با آن برخورد کنند. همچنین به نقل از گری لایت بادی، خواننده و فرد اول گروه، فرایند ساخت و ضبط آلبوم بیش از تمامی آثارشان به طول انجامیده و ما با یهترین اثر Snow Patrol تا به امروز مواجه خواهیم بود.

Fallen Empire تازه ترین اثر Snow Patrol به راحتی و تنها با یک کلمه ی «معمولی» قابل توصیف است. شاید این منصفانه ترین برخوردی ست که با ساخته ی تازه ی گری لایت بادی و گروهش می توان داشت. بر خلاف منتقدین طرفدار این آلبوم که Fallen Empire را متفاوترین اثر آنها می دانند، بنظر می رسد با موسیقی چندان متفاوتی روبرو نیستیم. اصول موسیقی Fallen Empire کاملا منطبق بر چهار چوب شناخته شده ی Snow Patrol بوده و تغییراتی که گروه از آنها صحبت می کند عموما تنها در جزئیات آهنگ ها صورت گرفته است، با ذکر این نکته که استفاده از کر و یا پررنگ کردن فضای تکنو را چندان نمی توان به معنای تحول نیست. در کل این تغییرات به گونه ای ست که طرفداران پر و پاقرص گروه متوجه آن خواهند شد در حالی که برای سایرین صدا همان صدای آشنای گری لایت بادی ست و موسیقی همان موسیقی همیشگی Snow Patrol.

بخش عمده ای از این نارضایتی را می توان ناشی از اصرار گروه بر استفاده از فرمولهایی که در آثار پیشین خود استخراج کرده بود دانست، وگرنه Fallen Empire به هیچ وجه اثر ضعیف یا بی ارزشی نیست. به قول منتقد مجله Q «این آلبوم آن اثر ساختار شکن و نویی نیست که Snow Patrol به آن احتیاج داشت با وجود این همچنان از گوش دادن به آن می توان لذت برد.» مسلما متفاوت نبودن به معنای بد بودن نیست. آلبوم جدید طرفداران گروه را به شدت راضی نگه داشته و برخورد مثبت آنها در سایت ها و نشریات مختلف نشانه ای بر همین مدعاست. اثر جدید Snow Patrol شاید به شمار طرفداران انها اضافه نکند ولی بی شک از آنان نخواهد کاست.

Man an Ocean – Scenes From Another Day

اینکه داستان از کجا شروع شد چندان مهم نیست! اما داستان از آنجایی جدی می شود که هنرمندی جوان به نام دیوید راته، اهل گاسپه یکی از شهرهای کبک کانادا، تصمیم می گیرد با هنر خودش دنیای جدیدی از موسیقی را خلق کند. این پروژه با عنوان Man an Ocean با پشت سر گذاشتن موسیقی پاپ و راک، وارد فضایی از امبینت و پست راک می شود که از طبیعت الهام می گیرد، در عواطف و احساسات انسان نفوذ می کند و مهم تر از همه دیدگاه و اعتقادات راته را به مخاطب معرفی می کند. موسیقی او می تواند به راحتی شما را سوار بر قوهء تخیلتان کند و به همراهتان سفری پر از احساس را آغاز کند. شما با Man an Ocean شریک و همراه اسرار و رموز دیوید راته خواهید شد.

راته همه کاره است. او تمام نیازش برای رسیدن به یک اثر را به تنهایی برآورده می کند. خلق می کند و می سازد و می نوازد و ثبت می کند: از گیتار تا پیانو، از سنتور تا پرکاشن، از ضبط کردن تا میکس کردن. در یک کلام او تک و تنها درآثارش حضور دارد و به جز اجراهای زنده با هیچ هنرمند دیگری همکاری نمی کند. راته حتی تمام هزینه ها را خود پرداخت می کند تا به معنای واقعی یک هنرمند مستقل با آثاری مستقل باشد.

اولین آلبوم Man an Ocean با عنوان This is not about who’s gonna win در سال 2008 فقط در 1500 نسخه توزیع شد. دومین آلبوم در سال 2009 با عنوان Fields / Hurricanes با نظرات مثبت فراوانی مواجه شد تا جایی که کوین لافورست، منتقد SEE، نام آن را در فهرست ده آلبوم برتر سال 2009 خود قرار داد. پس از آن راته در چندین فیلم کوتاه به عنوان آهنگ ساز حضور داشت و توانست موفقیتهایی در فستیوالهای سینمایی جمهوری چک و ایتالیا کسب کند… و حالا به تازگی اثری از راته منتشر شده که مخاطب را حیرت زده می کند. اثری که حتی در مورد آن هنوز در سایت رسمی این هنرمند چیزی نوشته نشده.

این مجموعهء «صحنه هایی از روزی دیگر» نام دارد. بگذارید برایتان بگویم که این آلبوم را باید چگونه گوش داد! : ابتدا عنوان آلبوم را چندین بار در ذهنتان تکرار کنید. سعی کنید یه تصویری از «روزی دیگر» را در ذهنتان تجسم کنید. بعد تک تک آهنگها را به همان ترتیبی که در آلبوم گذاشته شده، بدون آنکه به عنوانشان نگاه کنید، بشنوید. همراه با 9 تِرک کوتاه، یک روز متفاوت برای شما ساخته می شود. روزی که هر لحظه اش حس خاصی را ایجاد می کند. حالا وقت آن رسیده که این مجموعه را دوباره گوش کنید، این بار با شروع هر ترک نگاهی هم به عنوان آن بیاندازید:

  1. صحنهء اول: نور سپید، رویای صبحگاهی
  2. صحنهء دوم: ماشینها و پلها
  3. صحنهء سوم: من از این شغل متنفرم
  4. صحنهء چهارم: ناهار در پارک، چشمها بسته
  5. صحنهء پنجم: من به اینجا تعلق ندارم
  6. صحنهء ششم: فرار در ساعت 2 بعد از ظهر
  7. صحنهء هفتم: هرگز برنخواهم گشت
  8. صحنهء هشتم: یک زندگی جدید
  9. صحنهء نهم: قلمرو نامعلوم

باورنکردنی ست! عناوین آهنگها احساس و تصور شما را از پراکندگی نجات می دهد و چهارچوب ذهنی آهنگساز را پیش رویتان می گذارد. هر اسم بیانگر همان چیزی ست که می شنوید. صحنهء ششم با ریتمی تند و ضرباهنگ سریع به زیبایی فرار را برایتان تداعی می کند و صحنهء سوم به شکلی باور نکردی کسالت محل کار را در ذهنتان می سازد. در صحنهء دوم ناامیدی را در حرکت ماشینها و عبورشان از پلها می شنوید و در صحنهء هشتم این امید است که به شما لبخند می زند.

این مجموعه به شکلی اعجاب انگیز پر از احساس است. راته به شما اجازهء اینکه برداشت آزاد داشته باشید را نمی دهد. او کاملا در چهارچوبی معین به شما می فهماند که چه چیزی را باید بفهمید. شاید این مسئله کمی بنظر محدود کننده بیاید، اما بعد از شنیدن چندین بارهء آن و کشف هر حسی که مد نظر راته است، احساس رضایت عجیبی باید دو چندان شدن لذت شنیدن آهنگها می شود. Man an Ocean به وسعت یک اقیانوس است، اقیانوسی از احساس.

پ.ن: می توانید آلبوم اول این هنرمند را از صفحهء Last.fm آن به صورت رایگان دانلود کنید. اینجا هم سایت رسمی این هنرمند است.

Sigur Rós – INNI

نویسنده مهمان – مجتبی اسحاقی: ایسلند نام آشنایی برای علاقه مندان به موسیقی ست، سرزمینی که موسیقی انگار بخشی از عنصر وجودی مردم آن را تشکیل می دهد. کشوری کوچک با جمعیتی 320 هزار نفری که زادگاه تعدادی از استثنائی ترین چهره های موسیقی حال حاضر دنیاست. آهنگسازانی که عمده ی شهرت خود را مدیون موسیقی تجربی اعجاب انگیز و مرز شکن خود هستند. ترکیبی که اعتبار و جایگاه ویژه ای برای سبک آیسلندیک در میان سایر سبکها به ارمغان آورده است.

Sigur Rós نیاز به معرفی یا تعریف و تمجید ندارد، همین که بگوییم آنها به تنهایی نیمی از اعتبار موسیقی ایسلند هستند کفایت میکند. گروهی که نوای سحر انگیزشان شبیه هیچ صدایی که تا پیش از آن شنیده اید نیست، شنوندگانشان تنها در last.fm جهار و نیم برابر کل جمعیت زادگاهشان است و همواره از آنها به عنوان یکی از تاثیر گذارترین چهره های موسیقی پست راک یاد می شود. هفتم نوامبر امسال Sigur Rós پس از غیبتی 3 ساله با مجموعه ای به نام INNI (به معنای درون) از تعلیق طولانی مدت خود خارج و به عرصه ی موسیقی جهانی بازگشت. این مجموعه در طول اجرای سال 2008 گروه در Alexandra Palace شهر لندن ضبط شده و حالا پس از گذشت 3 سال شاهد انتشار آن هستیم.

INNI یک آلبوم اجرای زنده ی معمولی شبیه تمام نمونه های مشابه اش نیست. همراه با این مجموعه مستندی 75 دقیقه ای منتشر شده و از آن یک تجربه ی سمعی بصری بی همتا ساخته است، تجربه ای متفاوت از هرآنچه Sigur Rós را با آن می شناسیم. اینبار خبری از آن نورها و رنگ ها نیست فیلم تماما به صورت مونوکروم سیاه و سفید فیلم برداری شده با رنگهایی که گهگاه می آیند و میروند، فیلمبرداری غریب و افکتهای تصویری خیره کننده مکمل بی نظیری برای موسیقی گروه به وجود آورده. اجرایی که به گفته ی نیویورک تایمز انگار از جهانی دیگر در حال پخش است. وینسنت موریست کارگردان کانادایی- فرانسوی این ویدئو با تبدیل تصاویر ضبط شده به فرمت 16 میلی متری، استفاده از کات ها و حرکات عجیب دوربین و ضبط تصاویری با کنتراست بالا سعی در ساخت فضایی نو داشته است، فضایی که انگار از عمق گذشته بازیابی و پس از سه سال برای ما به نمایش در می آید. INNI بر خلاف Heima تمرکز ویژه ای بر زوایای تیره ی موسیقی Sigur Rós دارد، نمایش قطعاتی چون Svefn-G-Englar به وضوح حاوی این تاثیر است. در این آلبوم با یکی از بهترین اجراهای گروه طرف هستیم، Jonsi مثل همیشه روی صحنه غوغا می کند. ما با خواننده ای طرف هستیم که در اجرای زنده بی همتاست، او حتی اگر فالش هم بخواند باز صدایش در نوای سایر سازها گره می خورد و هوش از سرتان می برد.

آلبوم منتشر شده با استقبال گسترده ای، هم از جانب منتقدین و هم سوی هواداران گروه، روبرو شد. نیویورک تایمز با اختصاص 4.5 از 5 ستاره INNI را ترکیب منحصر به فردی از تصویر و موسیقی خواند و آن را نمایشی متفاوت از این گروه ایسلندی نامید. به نقل از جاستین چانگ، منتقد ورایتی نیز: «در حالی که Heima، اولین تجربه ی زنده ی گروه، تصویری رنگارنگ و زیبا از ایسلند به نمایش می گذاشت اینبار INNI ، موسیقی Sigur Rós را خارج از خانه در فضایی مینیمال نشان میدهد تجربه ای سیاه و سفید و نفس گیر از Sigur Rós» ترک نهایی آلبوم یعنی Lúppulagid نیز توجه بسیاری را به خود جلب کرده، قطعه ای امبینت که تا پیش از این منتشر نشده و منتقد اینترتینمنت ویکلی آن را پایانی حماسی و متفاوت بر آلبوم زنده ی Sigur Rós توصیف کرده است.

این آلبوم Sigur Rós را در نقطه ی اوج دوران حرفه ای خود نشان می دهد ، دورانی که به گفته ی اعضا در سال پیش رو با شروع ضبط ششمین آلبوم استودیویی گروه وارد دوران تازه ای خواهد شد .

پی نوشت: توصیه می کنم اگر به موسیقی Sigur Rós علاقه مندید تنها به نسخه ی صوتی این آلبوم بسنده نکنید و به هیچوجه نسخه ی تصویری ش  را از دست ندهید.

Lou Reed and Metallica – Lulu

29 و 30 اکتبر 2009 نیویورک میزبان برگزاری یک کنسرت دو روزه به مناسب 25 سالگی Rock & Roll Hall of Fame بود. در کنار اجرای هنرمندان مشهوری نظیر بروس اسپرینگ استین، R.E.M خدا بیامرز، پاول سایمون، میک جاگر، U2، پتی اسمیت، ارتا فرنکلین، استیوی واندر و … جناب Lou Reed و گروه Metallica در کنار هم به اجرای برنامه پرداختند و این سر آغاز شروع یک رابطه بین آنها بود.

متالیکا که نیاز به معرفی ندارد: بزرگترین، مشهورترین و محبوب ترین گروه تاریخ موسیقی متال (اما چندان نمی توان لقب «بهترین» را به آنها داد) و در مقابل Lou Reed، مرد افسانه ای گروه The Velvet Underground. گروهی که در دهه 60 تحول عظیمی در موسیقی ایجاد کرد به طوری که امروز آلبوم The Velvet Underground & Nico محصول 1967 بعنوان تاثیرگذارترین آلبوم تاریخ موسیقی شناخته می شود (این فهرست را اینجا ببینید) . دو سال بعد از اجرای هال آو فیم، در فوریه 2011، گیتاریست متالیکا (کرک همت) اعلام کرد که به زودی گروه مشغول ضبط آلبومی خواهد شد که 100% متالیکا نیست! ضبط اثر مشترک لو رید و متالیکا از همان تاریخ شروع و در ژوئن 2011 به اتمام رسید.

ابتدا قرار بر این شد که متالیکا چندین آهنگ ِ لو رید که در گذشته نوشته و هنوز اجرا نشده بود را ضبط کند، اما نتیجه بصورت کار مشترکی درآمد که من این اجازه را به خودم می دهم آن را «فاجعه» بنامم!! تصور کنید از زمانیکه اولین سینگل این آلبوم با عنوان The View در Youtube منتشر شده تا به امروز تعداد Dislikeها حدوداً سه برابر تعداد Likeهاست! آهنگها سر و ته و در کل هیچ گونه جذابیتی ندارند. شما صدای لو رید را می شنوید که سعی می کند به مانند 40 سال پیش نریشن بگوید و در بکگراند یک موسیقی کاملا بی ربط متال برایتان اجرا می شود. از CD اول تنها آهنگی که قابل شنیدن است، Cheat on Me ست و باقی آهنگها به لعنت خدا هم نمی ارزند! البته بنظر می رسد کاملا هوشمندانه سعی شده همه چیز به بدترین شکل ارائه شود! چرا که همین آهنگ Cheat on Me هم که به نسبت قابل شنیدن است با مدت زمان 11.5 دقیقه تبدیل به اثری خسته کننده و روی اعصاب می شود.

اگر بخواهیم کمی تفکیک شده به آلبوم نگاه کنیم به این نتیجه می رسیم که آهنگها تشکیل شده اند از موسیقی و نریشن های لو رید. دو بخشی که هیچ ارتباطی به هم ندارند و تحت هیچ شرایطی با هم ترکیب نمی شوند. مخلوط آنها مانند آب و روغنی ست که هر چقدر همش بزنی و تکانش دهی باز هم ترکیب نمی شوند. برای مثال Frustration می توانست آهنگ خوبی باشد اگر فقط صدای لو رید را از آن حذف می شد. اشتباه نکنید! لو رید افسانه است. او کسی ست که 40 سال پیش با The Velvet Underground آثاری را منتشر کرد که در آن زمان او را دیوانه می خواندند. اگر آلبومهایشان را گوش کنید باور نمی کنید که چنین موسیقی ای برای دههء 60 میلادی ست! اما حالا او در کنار متالیکا تبدیل به خواننده ای مضحک می شود که نتیجه کارش به جز عصبانیت چیز دیگری برای مخاطب ندارد.

بله! متاسفانه این آلبوم تا جایی پیش می رود که طرفداران هر دو، متالیکا و لو رید، را کاملا ناامید می کند.

Coldplay – Mylo Xyloto

«من اعتقادی به اینکه گروه ها بعد از 33 سالگی می توانند به فعالیتشان ادامه دهند ندارم» این جملهء عجیب را کریس مارتین، رهبر گروه انگلیسی Coldplay، زمانی می گوید که تمامی 4 عضو گروه در حدود 30 سال سن دارند. کمی بعد مارتین اعلام می کند منظورش را درست بیان نکرده و جمله اش را اینگونه تصحیح می کند که آنها برای پیشرفت هر بار فکر می کنند قرار است آخرین آلبومشان را منتشر کنند و اضافه می کند «ما هیچوقت از هم جدا نخواهیم شد» در همان زمان گای بریمن، بیسیست گروه، اعلام می کنند که اعضای Coldplay کار بر روی آلبوم جدیدشان را آغاز کرده اند.

از آن زمان، از دسامبر سال 2008، سه سال می گذرد. اعضای گروه 33 سالگی را در حالی رد کرده اند که قرار است هفتهء دیگر پنجمین آلبوم استودیویی شان با عنوان Mylo Xyloto منتشر شود. آلبومی با مدت زمان 44 دقیقه که 14 آهنگ را در خود گنجانده است و تمامی آهنگها توسط 4 عضو گروه با کمک برایان اینو، هنرمند مینیمالیست انگلیسی، نوشته شده است. البته باید سه مسئلهء جالب را نیز بدانید: 1) اولین سینگل این آلبوم با عنوان Every Teardrop is a Waterfall با همکاری دو هنرمند دیگر، پیتر الن و ادرین اندرسون، ساخته شده است. 2) در آخرین آهنگ آلبوم، Up with the Birds، هنرمند دوست داشتنی کانادایی، لئونارد کوهن، به عنوان آهنگساز با گروه همکاری کرده. 3) و در آخر اینکه آهنگ Princess of China با حضور Rihanna اجرا شده است.

مایلو زایلتو یک آلبوم مفهومی ست. مفهومی از آن جهت که آهنگها و ساختارشان به شکلی برای رساندن یک داستان و پیام ساخته و تنظیم شده اند. مارتین می گوید که محتوی آلبوم بر روی یک داستانه عاشقانه با سرانجامی خوش استوار است. دو قهرمان ماجرا، مایلو و زایلتو که در محیطی پر از ظلم و ستم زندگی می کنند، یکدیگر را در جریان درگیری های یک گروه تبهکاری به نام The Lost Boys می بینند و عاشق هم می شوند. مارتین اضافه می کند که مضمون آلبوم به شکل ویژه ای از سریال آمریکایی The Wire تاثیر گرفته است. بارها و بارها اعضای گروه عنوان کرده بودند که قرار است آلبوم جدید آکوستیک تر، گرم تر و صمیمی تر از اثر قبلی شان، Viva la Vida، باشد.

اینطور که بنظر می رسد آلبوم جدید توانسته نسبت به اثر قبلی نظرهای مثبت بیشتری را به خود جلب کند. اما همچنان رولینگ استون با وجود مثبت خواندن این آلبوم به امتیاز 3.5 از 5 اکتفا می کند (رولینگ استون به Viva la Vida هم 3.5 داده بود) و Spin هم 3.5 از 5 را در حالی به این اثر می دهد که امتیاز آلبوم قبلی را 4.5 داده بود. نکتهء مشهود در مایلو زایلتو این است که آلبوم جدید بلاتکلیفی ویوا لا ویدا را ندارد. موسیقی آنها به اندازه ای به سمت موسیقی پاپ چرخیده و آنقدر با الکترونیک ترکیب شده که به قول رولینگ استون چیزی را خواهید شنید که خارج از نایت کلابهای Ibiza کمتر یافت می شود. اگر نگاهی به روند فعالیت کلدپلی داشته باشید متوجه خواهید شد که احتمال اینکه بتوان در کارهای جدید آنها نظیر آثار قبلی را یافت بسیار ضعیف است. اولین اثر آنها Parachutes با ریفهای خاص گیتار، ملودی پیانو و حضور پررنگ پرکاشن نوعی از آلترناتیو راک را ارائه می کرد که تاثیر گرفته از گروه های مشهوری نظیر Radiohead و Oasis بود و البته بارها اعضای گروه عنوان کرده اند که در اولین اثرشان به شکل ویژه ای از Travis الگو برداشته اند. آلبوم دوم A Rush of Blood to the Head کمی عمیق تر است و با ملودی های مستانه به گفتهء منتقدین از کیت بوش، جرج هریسون و Muse تاثیر می گیرد. آلبوم سوم X&Y را به جانی کش نسبت می دهند که مملو از ترسها، شکها، امیدها و عشق کریس مارتین است. آلبوم چهارم Viva la Vida به شاخه ای از آرت راک وارد می شود که پیش از این Blur  و Arcade Fire آن را ارائه می کردند و این بار کلدپلی آن را با کمک ادوات ارکستری اجرا می کند. و حالا در پنچمین آلبوم، کلدپلی وارد فضای الکترونیک می شود، خودش را به موسیقی پاپ می چسباند و کار به جایی می رسد که Rihanna، چهرهء موسیقی پاپ، در یک آهنگ آنها را همراهی می کند.

باید پذیرفت که دیگر از حزن و اندوه آثار اولیه آنها، از پیانو راک بی نظیر و استثنایی شان، از حس تعلیقی که در آهنگهایشان وجود داشت خبری نیست. باید به شنیدن چیزی مثل Hurts Like Heaven یا Princess of China و یا Paradise عادت کرد. باید قبول کرد که کلدپلی یکی از بهترین، موفق ترین و قوی ترین گروه هایی ست که با الگو برداشتن از دیگران توانسته سبک و روش خاص خود را به زیبا ترین شکل ممکن پیاده کند. من این آلبوم را از Viva la Vida بیشتر دوست دارم و دلیلش هم این ست که کلدپلی در این اثر تکلیفش مشخص، موسیقی اش واضح و مخاطبش معلوم است.