آ ل ب و م

موسیقی و دیگر هیچ

بایگانی‌های ماهانه: مارس 2012

OSI – Fire Make Thunder

بردیا برجسته نژاد: گروه آمریکایی OSI از آن دست گروه هایی ست که نمی توان آن را زیاد جدی گرفت! اعضای گروه هر کدام بیشتر از آن چیزی که برای OSI وقت بگذراند، درگیر پروژه های شخصی و فعالیتهای جنبی خودشان هستند. جیم متئوس (گیتاریست، بیسیست، نوازنده کیبورد و برنامه ریز) عضو اصلی گروه Fates Warning است که بصورت جنبی با خواننده سابق این گروه، جان آرش، نیز همکاری می کند. کوین مور (خواننده، ترانه سرا، نوازنده کیبورد و برنامه ریز) بعد از آنکه از Dream Theater جدا شد، تمام وقتش را به پروژهء انفرادی مشهورش، Chroma Key، اختصاص داده است. این دو نفر وقتی می خواهند در قالب OSI اثر تازه ای را منتشر کنند، از فاصلهء دور و فقط از طریق ایمیل تبادل اطلاعات می کنند، آهنگها را می سازند، نظر یکدیگر را می پرسند، بخش مربوط به خودشان را ضبط می کنند، تایید یکدیگر را بر سر قطعات ضبط شده می گیرند و بعد از میکس آلبوم جدیدشان را به بازار می دهند. این در حالی ست که در آثار اخیرشان، گوین هریسون (درامر گروه Porcupine Tree) هم پارت مخصوص به خودش را جداگانه ضبط می کند و برای آنها می فرستد. آنها یک گروه تکه و پاره هستند که هر کدامشان هزار مشغلهء جدا از OSI دارند.

گروه آمریکایی OSI از آن دست گروه هایی ست که باید آن را کاملا جدی گرفت! آثار آنها نشانهء نهایت ذوق و خلاقیت در موسیقی پراگراسیو راک است. هر دو عضو گروه آنقدر در مسئولیتی که بر عهده دارند کارآمد و خبره اند که حاصل جمع آنها چیزی معادل چند برابر اکثر گروه های این ژانر از آب در آمده است. چیزی که می شنوید خارق العاده و استثنایی ست. شما ترکیبی منحصر بفرد از موسیقی پراگراسیو متال و الکترونیک را می شنوید که به اعتقاد کوین مور در اصل دشمن یکدیگرند. پروسهء ساخت آلبومها همیشه یکسان است: متئوس ریف های گیتار را ضبط می کند و برای مور می فرستد. مور آنها را ویرایش می کند، کمی به آن کیبورد اضافه می کند و بر می گرداند. متئوس دستی به سر و روی آن می کشد و در همین بین مور مشغول سرودن ترانهء مناسب می شود. متئوس به قطعهء مورد نظر دوباره کیبورد اضافه می کند و هر دو نفر با درج نظرشان در مورد درامز، آن را برای درامر (این اواخر یعنی هریسون) می فرستند و ماحصل آن به پیش مور بر می گردد تا آواز را بخواند و آهنگ را جمع کند. نتیجه، با وجود تمام این فاصله ها، چیزی از آب در می آید که حیرت زده تان می کند. (اگر یادتان باشد در همین وبلاگ، سه سال پیش، آلبوم Blood از OSI را بعنوان بهترین اثر سال 2009، البته به اعتقاد خودم، معرفی کردم)

دیروز به طور رسمی چهارمین آلبوم این گروه با عنوان Fire Make Thunder منتشر شد. فرمول همیشگی زمانبندی گروه این بار هم رعایت شده و مانند تمام آثار گذشته آلبوم جدید نیز پس از گذشت سه سال از اثر قبلی به بازار آمده است. پروسه آهنگسازی و ضبط آلبوم همان چیزی ست که در بالا به آن اشاره کردم، با این تفاوت که در نهایت هر دو نفر به استودیوی در جامائیکا رفتند و آلبوم را آنجا میکس کردند (البته این جامائیکا با آن کشور جامائیکا فرق دارد! این اسم شهری در ایالت آیوا آمریکا ست) اینبار هم مانند سه آلبوم قبلی تهیه کننده  خودشان دو نفر، جیم متئوس و کوین مور، هستند. اما تفاوت در اینجاست که برای اولین بار، پس از انتشار سه آلبوم با کمپانی InsideOut، آلبوم جدید تحت پوشش Metal Blades Records منتشر شده است.

آلبوم با Cold War شروع می شود، بهترین چیزی که می تواند نفستان را در سینه حبس کند. ماجرای آهنگ به سالها قبل بر می گردد. در آن زمان سیستمی در آمریکا وجود داشت با عنوان EBS: Emergency Broadcast System که مسئولیتش هشدار به سراسر کشور در مواقع اضطراری بود. 20 فوریه 1971، ساعت 9:33 این سیستم بصورت اشتباهی پیغام حملهء اتمی به آمریکا را پخش کرد و 40 دقیقه زمان صرف شد تا بتوانند این پیغام اشتباه را تصحیح کنند. در این بین تعداد زیادی از ایالتهای آمریکا پیام را دریافت نکردند، تعدادی هم آن را نادیده گرفتند و بقیه هم هیچ اقدام مشخصی برای مقابله با آن انجام ندادند. این مسئله بصورت یک افتضاح در سیستم امنیتی آمریکا تا مدتها مورد انتقاد شدید مردم قرار گرفت. حالا OSI در اولین آهنگ از آلبوم جدیدش این مسئله را دستمایه قرار داده و با گنجاندن قطعاتی از نوار رادیویی هشدار همان موقع (که کامل آن را می توانید در یوتیوب بشنوید) بهترین شروع را برای آلبوم رقم می زند. لازم نیست لیریکس را متوجه شوید تا آن حس را تجربه کنید. خود آهنگ و اجرای کوین مور به اندازه کافی دلهره را در وجودتان ایجاد می کنند. Cold War به مدت بیش از 7 دقیقه بلند ترین اثر این آلبوم (به جز آخرین آهنگ) است، یعنی شما با یک Intro (و از سمت دیگر، با یک Outro) طرف هستید که طولانی تر از آهنگهای میانی آلبوم است. Guards ریتم ملایم تر و مهربان تری دارد، هرچند همچنان لیریکس ارتباطش را با ماجرای آهنگ اول حفظ کرده است. این ماجرا تا آخر آلبوم تکرار می شود و شما به شکلی هنرمندانه و جسورانه از ارتباط کلامی آهنگها با یکدیگر لذت خواهید برد.

Indian Curse، با حداقل حضور درامز، اگر آمادگی اش را داشته باشید می توانید اشکتان را در آورد. چیزی که کمتر در آثار قبلی OSI شاهدش بودیم. چهارمین آهنگ، Enemy Prayer، تنها آهنگ بدون کلام آلبوم و تنها اثری ست که گوین هریسون (درامر مهمان) نیز در ساخت آن دخالت داشته است. هرچند اگر این آهنگ با کلام همراه می شد، نتیجه می توانست اثر بهتری از آب در بیاید، اما همین هم به اندازه کافی جذاب و دوست داشتنی شده است. Wind Won’t Howl به شکل حیرت انگیزی شما را به یاد Terminal و Radiologue در آلبوم Blood می اندازد. بنظر می رسد این ملودی و ریتم در ذهن این دو نفر چنان ریشه کرده که مدام به اشکال مختلف خودش را به رخ می کشد و البته هربار هم عالی از آب در می آید. Big Chief II از آن آهنگهاست که چندان بود و نبودش در آلبوم حس نمی شود، نه بخاطر اینکه کوتاه ترین اثر این مجموعه است، بلکه بخاطر اینکه حرف خاصی برای گفتن ندارد و بیشتر بنظر می رسد آنجا گذاشته شده تا فاصله ای بین آهنگ قبل و بعدش ایجاد کند.

در آخر با شاهکار آلبوم، Invisible Man، طرف هستید. بلندترین آهنگ آلبوم که چندین بار با عوض کردن فضا، فضای شما را نیز عوض می کند. این از آنهاست که هر چیزی که بخواهید در آن پیدا می شود: پراگرسیو، الکترونیک، تریپ هاپ، ریفهای سنگین، ملودی آرام، راک، متال، پینک فلوید، پورکوپاین تری، و در نهایت مجموعه ای از همه چیز که به زیبایی در کنار یکدیگر قرار گرفته اند. شاید در ابتدا مدت زمان 10 دقیقه آن کمی شما را به شک بیاندازد، اما در نهایت این همان آهنگی ست که لازم است بارها آنرا بشنوید.

Fire Make Thunder یک اثر خارق العاده است، اما کمی هم باید انصاف به خرج داد. این آلبوم چیزی نیست که بتواند کسی را جذب OSI کند. من و شمایی از آن لذت خواهیم برد که این گروه را مدتهاست می شناسیم. آهنگها، هر کدامشان، یک چیزی کم دارند و آن قدرت جاذبه ای ست که هر هنرمندی برای آنکه جذبش شوید به آن نیاز دارد. بگذارید این مثال را بزنم: این آلبوم مانند یک سیگار برگ کوبایی درجه یک است که فقط در صورتیکه سیگاری باشید از کشیدنش لذت می برید. در غیر اینصورت چیزی به جز سرفه عایدتان نمی شود. باز هم فکر کنم لازم است بیشتر توضیح بدهم! این آلبوم معیارهای جذب طرفدار جدید را ندارد. کسی که OSI را نمی شناسد از روی آن به سادگی رد می شود و به یک «بد نیست» اکتفا می کند. حرف نهایی اینکه: اگر مثل من طرفدار OSI هستید، از شنیدن این آلبوم لذت فراوان خواهید برد. اما اگر آنها را نمی شناسید، توصیه می کنم اول آلبومهای قبلیشان را بشنوید و بعد به سراغ آخرین اثرشان بروید.

Suggestions 30

1.  وبلاگ «ف ی ل م» دوباره زنده شد. دلیل ساده ای هم دارد: دلم برای فیلم نویسی تنگ شد! حالا این وبلاگ به همراه تمام پستهای قدیمی اش به وردپرس منتقل شده و با یک پست جدید قرار است هر از گاهی بروز شود. آنجا برای زنده ماندن به همراهی شما نیاز دارد. شک نکنید!

2.  موسیقی پاپ در این چند روز با انتشار آلبومهای جدید Madonna و Roxette جذابیت خاصی پیدا کرده است. اما هیجان انگیز ترین اتفاق این ژانر انتشار مجموعهء جدید Macy Gray، هنرمند صاحب نام آر اند بی و سول، است که آهنگهای مشهوری را به سبک و شیوهء خود بازخوانی کرده و با نام Covered منتشر کرده است. در این مجمومه می توانید بازخوانی شامل 16 ترک می توانید بازخوانی Creep از Radiohead و Nothing Else Matters از Metallica را در کنار Wake Up از Arcade Fire و Teenagers از My Chemical Romance بشنوید.

3.  یک مجموعه ریمیکس از آهنگهای Grinderman منتشر شده است. اینکه این گروه کیست و چیست اهمیت ندارد. اینکه این گروه در پرونده خود فقط 2 آلبوم دارد و بعد از 5 سال در 2011 منحل شد هم اهمیت ندارد. چیزی که مهم است این است که اعضای گروه همه از Nick Cave and the Bad Seeds آمده بودند و خود جناب نیک کیو هم خواننده این گروه بود. آلترناتیو و گاراژ راک این گروه چیز هیجان انگیزی ست.

4.  اگر دلتان می خواهد فیلمی ببینید که هنر تصویر سازی The Fall را با صحنه های نبرد 300 تلفیق کند و اثری دوست داشتنی را پیش رویتان قرار دهد، Immortals را از دست ندهید. این همان فیلمی ست که در موردش در وبلاگ ف ی ل م نوشته ام.

5.  دوستان سریال دوست، مجموعهء جدیدی آمده با عنوان Touch با حضور کیفر ساترلند (همان جک باور در سریال 24) ماجرای سریال در خصوص پسر بچه ای ست که می تواند روابط بین پدیده های خلقت را در قالب اعداد ببیند. شما در هر اپیزود با چندین ماجرای مختلف در کشورهای مختلف مواجه هستید که با راهنمایی این پسر ارتباط تمامی آنها با یکدیگر مشخص و گرهء مشکل پیش آمده باز می شود. فعلا تنها 2 اپیزود از این سریال پخش شده و بااستقبال نسبتا خوبی هم مواجه شده است.

6.  پستی در وبلاگ «سراب ساز سودا ستیز» با عنوان «روز نو، آهنگ نو» نوشته ام که بی ارتباط به موسیقی نیست.

Anathema – Weather Systems

بردیا برجسته نژاد: یک ماه زودتر از آن چیزی که انتظار می رفت آخرین آلبوم Anathema به دست طرفدارانش رسید. حالا آناتما بعد از یک خواب هفت ساله، در سومین سال پیاپی اثر تازه ای را منتشر می کند: سه مجموعه در سه سال. این اتفاق چیز جدیدی در سابقهء گروه نیست. موسیقی آنها به شکل محسوسی سوار بر احساسات لحظه ای و تراوشات آنی هنر و خلاقیت اعضای گروه است. می توانید با یک نگاه ساده به سابقهء آنها این نکته را نتیجه گیری کنید (بارها در مورد سابقهء آنها صحبت کرده ام، اما آناتما از آن گروه هایی ست که باید برای بررسی هر آلبوم جدیدش یک بار دیگر، از یک زاویه تازه، آثار قدیمی اش را بررسی کرد) شروع فعالیت آنها در سال 1990 با دموی An Iliad of Woes ، همراه شد با All Faith is Lost سال 1991، The Crestfallen سال 1992 و اولین آلبومشان Serenades سال 1993. این یعنی چهار سال پیاپی همراه با ایدهء ابتدایی شکل گیری گروه که با یک سال وقفه در دو آلبوم بعدی (The Silent Enigma در 1995 و Eternity در 1996) تکرار شد. سال 1997 تبدیل شد به اولین تغییر حیرت انگیز آناتما که پنج سال پیاپی آناتما را چنان بالا برد که تبدیل شد به یکی از دوست داشتنی ترین گروه های غم انگیز دنیا. رویه ای که با Alternative4 در 1998 آغاز و بعد از انتشار 6 مجموعه در 2003 با A Natural Disaster به پایان رسید، و همین آغازی شد برای یک خواب هفت ساله که فقط در آن میان گروه خمیازه ای به نام Hindsight کشید و خودش را آماده کرد برای تغییر بزرگ بعدی.

آناتما بعد از سالها سکوت با We’re Here Because We’re Here برگشت و تمام طرفدارانش را غافلگیر کرد (در مجلهء رونا نقد مفصلی بر این آلبوم نوشته ام) . چیزی که بنظر می رسید تحولی عظیم در نگرش آنها به زندگی و خارج شدن از فضای تاریک و افسردهء گذشته بود. اولین اتفاقی که بعد از این تغییر رخ داد انصراف لس اسمیت از ادامه همکاری با آناتما ست. اسمیت که یکبار در آلبوم Eternity پشت کیبورد رفته بود، بعد از جدایی از Cradle of Filth به عنوان یک عضو ثابت به آناتما پیوست. پس از انتشار این آلبوم اسمیت گروه را بعد از 11 سال همکاری ترک کرد و تفاوت در سلیقه ها را بعنوان دلیل عنوان نمود. تغییر سبک آناتما قبلا هم قربانی داشته، اتفاقی که نظیرش بعد از انتشار Alternative4 افتاد و باعث جدایی دانکن پترسون از آناتما شد.

انتشار Falling Deeper (اینجا) در سال گذشته حرفهای پنهان فراوانی داشت. گروهی که یک بار در Hindsight دوران دوم فعالیتش را آرام و بی سر و صدا، با تنظیم آکوستیک و جدید، منتشر کرده بود حالا در میانهء دوران سوم حیاتش سری به دوران اول زندگی اش زده، آهنگهای خشن و عصبانی آن را با تنظیم مهربان و ملایم همراه کرده، آنک ون گیرزبرگن را بعنوان چاشنی در کنارش گذاشته و با کلی سر و صدا و تبلیغ منتشرش کرده است. اینجاست که جوانه های شک و تردید و بدبینی نسبت به رویکرد تازهء گروه در ذهن طرفداران قدیمی اش شکل می گیرد. تردیدی که نهمین آلبوم آنها، Weather Systems ، به آن بیشتر دامن می زند.

آناتما آلبوم جدیدش را اینگونه معرفی می کند «چیزی که به درد مهمانی ها نمی خورد. این موسیقی ساخته شده تا به درون مخاطب نفوذ کند» هنوز آلبوم را گوش نداده یک چیز توجه را جلب می کند، آن هم اولین همکاری آناتما با تهیه کننده ای به نام کریستر آندره سدربرگ است. یعنی آناتما بعد از همکاری در آلبوم قبلی با استیون ویلسون به عنوان میکسر، در جدیدترین اثرش سدربرگ را بعنوان میکسر و تهیه کننده انتخاب کرده است. سدربرگ یک هنرمند نه چندان موفق نروژی ست که سابقهء عضویت در Animal Alpha (گروهی که بعد از انتشار دو آلبوم منحل شد) را بعنوان گیتاریست و ریکوردر و In the Woods (که بعد از هشت سال فعالیت تعطیل شد) را بعنوان گیتاریست دارد. او در نقش میکسر و ریکوردر با هنرمندانی نظیر ماریا منا و New Empire (که از هنرمندان مشهور در نروژ و البته ژانر پاپ راک هستند) نیز همکاری داشته و تقریبا می توان گفت حضور در آلبوم جدید آناتما بزرگترین اتفاق هنری او تا به امروز است. اما بعد از شنیدن آهنگها متوجه خواهید شد که سدربرگ سربلند بیرون آمده و اثر تمیز و قابل قبولی را ارائه کرده است.

آلبوم با قسمت اول آهنگ Untouchable آغاز می شود. نوای گیتار آکوستیک که با فینگرتیپ نواخته شده شما را دعوت می کند به شنیدن آهنگی زیبا و دوست داشتنی که هر چه جلوتر می رود سازهای مختلف روی همان گیتار آکوستیک می نشینند و نهایتا شما را هدایت می کنند به قسمت دوم آهنگ در ترک بعدی و دوئت وینسنت کاوانا و لی داگلاس. جالب است که صدای وینسنت با همیشه فرق دارد. او سعی کرده حزن و اندوه صدایش را تبدیل به اقتداری واضح و روشن کند که نمود آن را در ابتدای قسمت دوم Untouchable به وضوح می شنوید. آهنگ سوم و چهارم را باید در امتداد هم و بدون وقفه گوش داد. Lightning Song اوج مثبت اندیشی ناگهانی و عجیب و غریب آناتما، بعد از این همه سال درد و رنج و بدبختی ست! آنجا که لی داگلاس می خواند «این جهان می تواند زیبا باشد، می تواند فوق العاده باشد،‌ دنیای تو می تواند همان چیزی باشد که آرزو می کنی، اگر فقط بتوانی فکرت را باز کنی و ببینی»

آهنگ The Beginning and the End نشان می دهد که آناتما دیگر تبدیل به استاد ساخت یک بنا از پایه و رساندنش به اوج شده است. ساده شروع می کند، روی همان آکورد دانه دانه سازها را می چیند، بالا می آید، به اوج می رسد، و در آخر آرام کنار می رود و غیب می شود. همان اتفاقی که تقریبا برای اولین بار در The Natural Disaster با Closer افتاد (اتفاقی که عموما در گروه هایی با زیر بنای موسیقی پراگرسیو کم رخ می دهد و شما بارها با تغییر آکورد و ریتم و تمپوی آهنگ طرف هستید) همین اتفاق در Lost Child و Sunlight هم می افتد. The Storm before the Calm آهنگ عجیبی ست که ابتدای آن بیشتر شما را یاد Pure Reason Revolution می اندازد. اسم آهنگ کاملا برازندهء آن است. شما با یک طوفان در 5 دقیقه اول طرف هستید که ناگهان تمام می شود! یعنی هم آهنگ تمام می شود و هم طوفان، اما بعد از یک مکث تک ثانیه ای، نیمهء آرام آن شروع می شود و همین نیمهء دوم یکی از زیباترین قسمتهای این آلبوم را رقم می زند. آخرین آهنگ، Internal Landscapes، حال و هوای روحانی دارد. ابتدا دو دقیقه صحبتهای مردی را می شنوید که تجربهء مردن و دوباره به زندگی بازگشتنش را تعریف می کند. سپس آهنگ با صدای لی داگلاس شروع و با وینسنت کاوانا همراه می شود. صدای هر دو همراه با ریورب است و همین حال و هوای حاکم بر آهنگ را تشدید می کند. آلبوم تمام می شود و چیزی در درونتان می گوید که «دوباره!» و احتمالا از ابتدا شروع به شنیدن آلبوم می کنید.

آلبوم در یک کلام خوب است، حتی بیشتر، این یک آلبوم عالی و فوق العاده است. چیزی که حالا آنقدر از گذشتهء آناتما فاصله گرفته که لازم می شود تعریف جدیدی از گروه را در ذهنتان بسازید. تردیدی که در بالا به آن اشاره کردم هم به همین موضوع اشاره می کند. آیا می توان تمام تغییر آناتما را به حساب تحول در نگرششان به زندگی گذاشت، یا همان اتفاقی که متالیکا و بان جووی را به نابودی کشاند گریبانگیر آناتما شده است؟ شهرت و پول! آناتما ادعا می کند که این آلبوم مخاطبین خاص خود را دارد و به درد شنیدن در در زمان و مکانی نمی خورد. اما کاملا برعکس، این آلبوم قابل هضم ترین اثر آنها تا به امروز است. شاید هر کسی نتواند آن حس و حال حاکم بر آهنگها را درک کند، اما قاعدتا می تواند ارتباط نزدیکی با آهنگهای آن برقرار کند (همان اتفاقی که با Nothing Else Matters متالیکا و Always بان جووی افتاد!) و این یک اصل است که در همه جای دنیا عام پسند شدن یک گروه خاص، خاص پسندها را عصبانی می کند. آناتما حالا دیگر بعد از مدتها تبدیل به یک گروه پنج نفره متشکل از دو خانواده شده: سه عضو از خانوادهء کاوانا و دو عضو از خانوادهء داگلاس. حالا دیگر راحت تر افکار و سلایق و هدفهایشان همسو می شود و اینطور که بنظر می رسد یکی از این اهدافشان گسترش شهرت و محبوبیت در میان مخاطبین نه چندان خاص است.

با این وجود مطمئن باشید که معتاد آهنگها خواهید شد. این یکی از زیباترین آلبومهایی ست که امسال می شنوید. همه چیز آنقدر تر و تمیز و حساب شده است که دیگر از فرار احساس وینسنت و دنی در آهنگها و افسارگسیختکی و عدم انسجام آثار قبلی شان خبری نیست. این از آن آلبومهاست که می توانید روزی چند بار گوشهایتان را به آن بسپارید و از شنیدنش، بدون آنکه به اهداف آناتما فکر کنید، لذت ببرید.

Suggestions 29

1. به تازگی دیدن مجموعهء کارتونی American Dad را شروع کرده ام. اگر یکی از علاقه مندان Family Guy و شیوهء داستان سرایی «ست مک فرلین» هستید، مطمئن باشید که این سریال می تواند شما را حتی بیشتر از فمیلی گای راضی کند. داستان مانند تمام مجموعه های این چنینی حول ماجراهای یک خانواده می گردد. اما اینبار با یک مامور CIA طرف هستید که به شکل احمقانه ای وطن پرست است و تمام آدمهای اطرافش را تروریست می بیند. همین اولین تفاوت این مجموعه با سریالهای مشابه است که شما با قهرمان احمقی طرف هستید که حماقتش از جنس پیتر گریفین (فمیلی گای) یا هومر سیمپسون (سیمپسون ها) نیست. حتی اگر کمی دقت کنید حماقتهای دیگر اعضای خانواده – همسر و دو فرزند – تفاوت بزرگی با فمیلی گای دارد. آنها دو حیوان خانگی دارند: یک ماهی قرمز درون تنگ که لهجهء آلمانی دارد و عاشق مادر خانواده است، و یک موجود فضایی دائم الخمر که قهرمان داستان او را از CIA دزدیده است!

2.  دیشب اولین قسمت از سه گانهء Bourne با عنوان The Bourne Identity را دیدم. اگه فیلمهای حادثه ای دوست دارید، این سه گانه که اولین قسمتش در سال 2002 به کارگردانی داگ لیمان و دو قسمت بعدی به در سالهای 2004 (The Bourne Supremacy) و 2007 (The Bourne Ultimatum) به کارگردانی پاول گرین گرس ساخته شد است، جزو معروف ترین هاست. نقش اول فیلم را مت دیمون بازی می کند و جالب است که در قسمت اول کلایو اون (Clive Owen) را وقتی هنوز مشهور نشده در یک نقش کاملا کوتاه و فرعی می بینید.

3.  سایت یک پزشک مطلب جالبی با عنوان «چرا برخی از ترانه ها در برانگیختن احساسات ما موفق هستند؟» نوشته که با محور قرار دادن آهنگ Someone Like You از Adele تحلیلی علمی از دلیل استقبال فراوان از این آهنگ ارائه کرده است. در متن این نوشته خواهید خواند که از دیدگاه دکتر ماترین گون، روانشناس دانشگاه بریتیش کلمبیا، Someone Like You می تواند برای آهنگسازان یک کتاب درسی محسوب شود. این مطلب را ایــنــجــا بخوانید

4.  در آن یکی وبلاگم، سراب ساز سودا ستیز، مطلبی با عنوان «ناله های تنهای من» در مورد آهنگ Frijôs einsames Trauern از Burzum نوشته ام. خوشحال می شوم آن را هم از ایــنـجا بخوانید.

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: